اینستاگرام نوحه باران

متن نوحه ترکی

متن نوحه احولات جناب حر ابن یزید ریاحی

متن نوحه ترکی و فارسی احوالات جناب حر بن یزید ریاحی از شعرای معاصر و قدیمی

 

احوالات جناب حر (ره)

 

امشب آهنگ رهایی می‌زنم

بال تا بی‌انتهایی می‌زنم

 

بانگ حرّیّت رساندم بر فلک

سِیر کردم تا گذشتم از مَلَک

 

خالی از خود گشته، از حق پُر شدم

رَستم از بند اسارت، حر شدم

 

حر شدم تا وصف و مدح حر کنم

در ثنای او دهان، پر دُر کنم

حر که حرّیّت به خاکش سجده بُرد

جان به جسم چاک‌چاکش سجده بُرد

 

حر که در احرار، شور انداخته

حر که هر حرّی به او دل باخته

 

حر که اوّل شد به نفس خود امیر

بعد از آن در دام عشق آمد اسیر

 

گر چه در لشکر، سر و سردار بود

پای او در دام عشق یار بود

 

بود چون کوهی در آن فوج سپاه

لیک می‌لرزید اندامش چو کاه

 

داشت در آن حال، اندوهی عظیم

گاه جنّت می‌کشیدش، گه جحیم

 

کفر و ایمان از دو جانب تاختند

پنجه در اندیشه‌اش انداختند

 

او که از روز ازل، آزاده بود

او که مادر نیز حرّش زاده بود

 

پای جان از دام شیطان، باز کرد

پر گشود و تا خدا پرواز کرد

 

توسن آزاد‌مردی رانْد پیش

رجعت از نو کرد، سوی اصل خویش

 

اشک خجلت داشت جاری از دو عین

خویش را افکنْد بر پای حسین

 

گشت گِرد کعبه‌ی دل، سر به کف

کای ز تو جود و کرامت را شرف!

 

من همان حرّ گنه‌کار تواَم

گر چه خود حرّم، گرفتار تواَم

 

جُرم من افزون ز جُرم عالم است

لیک پیش کوه عفو تو، کم است

 

ای تمام عالم و آدم، فدات!

یاد دارم، مانده در گوشم صدات

 

راست گفتی، راست بر عبد دَرَت

حر! بگرید در عزایت مادرت

 

 حال رو کردم به سوی این حرم

تا بگرید در عزایم، مادرم

 

 مهر هم چون خشم تو، شیرین نبود

این دعا بود از لبت، نفرین نبود

 

شیشه‌ام؛ از لطف، دُرّم کن، حسین!

نام من حرّ است، حرّم کن، حسین!

 

 تا که گردم نیستت، هستم بگیر

جان زهرا مادرت! دستم بگیر

 

بس که سوز از پرده‌ی دل، ساز کرد

شه، در رحمت به رویش، باز کرد

 

 با اشارت گفت کای شوریده‌حال!

دور کن از خویشتن، رنج و ملال

 

تو ز ما بودی، ز ما بودی، ز ما

گر چه در این ره جدا بودی ز ما

 

بوده‌ای چندی اسیر یار بد

«یار بد بدتر بُوَد از مار بد»

 

تو از اوّل حرّ ما بودی، بیا

راه گم کردی، کجا بودی؟ بیا

 

ای شکسته بال و پر! پرواز کن

بر فلک نه، بر مَلَک هم ناز کن

 

قطره بودی، وصل بر دریا شدی

از منیّت دور گشتی، ما شدی

 

گام اوّل، پیش تیر خشم من

دل‌ربایی کرد از تو، چشم من

 

کوثرت در کام بود از ساغرم

زآن ادب کردی به نام مادرم

 

این که گردیدی به عشق ما اسیر

مادرم فرمود، دستش را بگیر

 

حر ز صاحب‌خانه روی باز دید

خویش را یک‌باره در پرواز دید

 

گشت مشتاق سپر انداختن

سر به کف بگْرفتن و جان باختن

 

گفت: مولا! اذن میدانم بده

جان بگیر و وصل جانانم بده

 

گشت جان و زندگی از سر گرفت

اذن ترک جان و ترک سر گرفت

 

چون شرار خشم حیّ دادگر

بر سپاه کفر آمد حمله‌ور

 

هم‌چو مالک در سپاه شیر حق

می‌زد و می‌کشت با شمشیر حق

 

گشت از تیغش چهل تن، نقش خاک

خود تنش گردید چون گل، چاک‌چاک

 

تا به خاک افتاد خونین‌پیکرش

دید مولا را به بالای سرش

 

گفت: ای ریحانه‌ی پاک رسول!

توبه‌ی حرّ تو، آیا شد قبول؟

 

گفت: آری؛ ای شرف پاینده‌ات!

از ولادت نام حر، زیبنده‌ات

 

روح تو از روز اوّل بود حر

هم‌چنان که مادرت فرمود حر

 

 حاج غلامرضا سازگار

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , غلامرضا سازگار

 

----

 

احوالات جناب حر (ره)

 

ترکیب دو شعر

 

روز عاشورا گونون نوری اولاندا آشکار

باشلادون اتمام حجت، لشگره ای شهریار

حر اولوب نادم، گلوب درگاهیوا امیدوار

سویلدی گلدیم اورکده وار ندامت یاحسین

 

گلمیشم درگاهیوه ای ملک دینه پادشاه

اوز گناهیمدن یانوندا شرمسارم، روسیاه

لطف ایله احوالیمه شامل اولا لطف الاه

تا اولام مستغرق دریای رحمت یاحسین

 

رحمتون چوخدور سنون، ای معدن جود و کرم

دوتموشام من دامنوندن، ای شه حل و حرم

گر ئولمده من سنون دامانوی الدن ویرمرم

تا نوید عفویله اولسون بشارت یاحسین

 

سن بویوردون حره، ای آزاد مرد روزگار

شکر اولا اللهه خیره ختم اولوب انجام کار

غم یمه، توبن قبول ایتدی سنون پروردگار

حره ویردون مژده فوز و سعادت یاحسین

 

یازدی باب توبه نی، حر ریاحی شهید

آچدی نومید اهل عصیانه گوزل باب امید

ایلدی روی گنه کار سیاهین قان سفید

غسل توبه قانلا غرق بحر عصیان ایلدی

 

ووردی بیر غوطه او قان دریاده بیحد ذوقیله

نوش ایدوب شهد شهادتدن ئولونجه شوقیله

تاپدی جاویدی بقا، نفسین فنایه سوقله

بو بقادن غبطه خضر آب حیوان ایلدی

 

کوی عشقده ایستدی تاپسون او گمگشته، سبیل

قرب عزتده عزیز اولسون اوزون دوتدی ذلیل

صدقله باب نجات امته دوشدی دخیل

خاک راهی توتیای دیده جان ایلدی

 

توکدی گوزدن اشگ تر، ایسلاندی خاک پای شاه

عرض ایدوب کای هاربینه ملجاء و پشت و پناه

من خطاکارم، گنهکارم، پشیمان روسیاه

عذر خواهم، بیر گناهیم کونی پژمان ایلدی

 

نیلیوم چاره ندور؟ ای چاره سیزلر چاره سی

نیلسون دنیاده بیر دنیا خطا آواره سی

ووردی بیر اود جانه آه سردیم آتشپاره سی

حدتی خوناب چشمی آتش افشان ایلدی

 

ال منیم، دامن سنون، ای معدن رحم و کرم

گر کسلسه اللریم دامانون الدن ویرمرم

دامنون کسسن گینه ال دامنوندن چکمرم

تا گورم شه، بو دواسیز درده درمان ایلدی

 

اودلانوب بسکه سمندر تک شرار آهینه

ایلدی آهی اثر، رحم و کرم درگاهینه

موج ووردی بحر رحمت، بنده خاطر خواهینه

میزبانا رافتله حری، مهمان ایلدی

 

بیر نظرله قیلدی شه اوز خاکسارین کیمیا

دردینه محتاج درمان اولدی هر درده دوا

ایمدیده عرض حال ایلر اونا شاه و گدا

چوخلارین بیله تذلل، صاحب شان ایلدی...

 

 مرحوم حاج عبدالعظیم ذهنی زاده

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , ذهنی زاده

 

----

 

احوالات جناب حر (ره)

 

یاوری خواهم ز عشق بر مزید

تا بگویم حال حر بن یزید

 

آنکه حر، مرد دو گیتی نام او

توسن عشق لدنی رام او

 

چون در آن میدان پر تیمار و تف

حق و باطل از دو سو بستند صف

 

خواست حر تا سوی شه تازد به جنگ

کرده در عین شتابیدن درنگ

 

تافت نفسش را عنان عقل نفیس

که شتابیدن بود کار بلیس

 

هان و هان لختی براندیش و ببین

تا تورا با کیست اینک قصد کین

 

با ولی الله داری عزم رزم

الله الله این چه رزم است و چه عزم؟

 

می کشی بر روی وجه الله تیغ؟

می روی بر راه باطل؟ ای دریغ

 

می کنی آهنگ سلطان هدی

می کشی شمشیر بر روی خدا

 

چونکه عقلش سرزش آغاز کرد

هر دو چشم از خواب غفلت باز کرد

 

رفت سوی لشکر آرای یزید

سرزنش کردش فراوان و مزید

 

گفت خواهی رزم کردن با حسین؟

گفت رزم اوست بر من فرض عین

 

گفت: ویحک هست فرزند رسول

گفت من هم دارم این معنی قبول

 

گفت آیا نیست میر رهنمون؟

گفت آری صد چنین است او فزون

 

گفت پس چون می کنی او را شهید؟

گفت هستم بنده فرمان یزید

 

گفت پاداشت چه خواهد داد وی

گفت میری عراق و ملک ری

 

گفت مگزین ملک حادث بر قدیم

گفت این موجود باشد آن عدیم

 

گفت شرمت باد از روی رسول

که کنی قصد دلارام بتول

 

این بگفت و کرد بر کفار پشت

عقل وی در جنگ با نفسش درشت

 

وحشتی بگرفت سر تا پای وی

پیکرش لرزان چو اندر چنگ نی

 

پای تا سر لرزان گشت و گفت

این چنین حالت نمی شاید نهفت

 

آن یکی گفتش که در ناوردها

کشته ای بس پهلوان و مردها

 

خفته ای با شیرها در بیشه ها

رفته ای در معدن اندیشه ها

 

هیچ نندیشی ای سرهنگ راد

چیست این لرزش که بر جانت فتاد

 

گفت آری چون نلرزد پیکرم؟

که میان جنت و دوزخ درم

 

تا چه سان باشد تقاضای سرشت

راه دوزخ پیش گیرم یا بهشت

 

عقل می جوید ره دارالقرار

نفس می جوید ره دارالبوار

 

می ندانم کز کدامین فطرتم

آن نورم یا از آن ظلمتم

 

می ندانم هالکم یا ناجیم

از در سجین و یا معراجیم

 

این همی گفت و مر او را در نهفت

اندک اندک عشق شه بر دل شکفت

 

بر لقای شاه مشتاق و حریص

می شنید از مصر جان بوی قمیص

 

عقل او با نفس در پیکار بود

صید او را عشق شه در کار بود

 

نفس گفتش جنگ کین را گرم کن

عقل گفتش از نبی آزرم کن

 

نفس گفتش هست اینجا ملک و مال

عقل گفتش هر دو را باشد زوال

 

نفس گفتش دولت دنیا گزین

عقل گفتش نعمت عقبی گزین

 

عاقبت بر نفس، عقلش دست یافت

ترک سر گفت و سوی سرور شتافت

 

رفت تا زان سوی سلطان رشاد

از پی پوزش زبان را بر گشاد

 

گفت ای تو قره العین رسول

توبه کردم، توبه ام را کن قبول

 

توبه ام بپذیر ای سلطان غیب

که مرا در تو نه شک مانده نه ریب

 

دیو بودم آمدم سوی تو تفت

جبرئیلی گشتم، آن دیوی برفت

 

زشت را عشقت جمیلی می کند

اهرمن را جبرئیلی می کند

 

آتش عشق توام در دل فروخت

هر چه در دل جز ولای تو بسوخت

 

نور عشقت ظلمت کفرم ببرد

زنگ شک و زنگ ریب از دل سترد

 

عشق داند کرد دل را صیقلی

خاصه عشق قره العین علی

 

شاه دین پذرفت پوزشهای او

کان تضرع دید و سوزش های او

 

گفت شاها اعتذار این گناه

کز همه بر تو گرفتم پیش، راه

 

رخصتم ده تا ببازم جان خویش

در ره تو از همه انصار پیش

 

رخصتم ده ای خداوند بشر

تا کنم ایثار در راه تو، سر

 

رخصتم ده ای سرآهنگ وجود

تا کنم آهنگ این قوم عنود

 

رخصتم ده تا بتازم پیش صف

ای نبی را هم خلیفه هم خلف

 

رخصتم ده تا سلامت پیشتر

از همه یاران رسانم بر پدر 

 

شاه دادش رخصت جان باختن

کرد بر خیل مخالف تاختن

 

گشت پیش آهنگ خیل کشتگان

گام خنگش بر پر افراشتگان

 

شه نهاده بر سرش دیهیم عشق

کیقبادی گشته در اقلیم عشق

 

خورده از جام ولای شاه می

سرخوش و سرمست از می های وی

 

گشته از جام ولای شاه مست

از جهان و جان به کلی شسته دست

 

بانگ زد بر مهتر کفار و گفت

با تو بادا لعنت دادار جفت

 

هر زمان لعنت حق بر مزید

که گزیدی بر ولی حق، یزید

 

شکر لله که شهم از بند جهل

وارهاند و مشکل من کرد سهل

 

من که دیدم آن سلیمان، وان بساط

کی کنم در صحبت دیو انبساط

 

من که دیدم موسی با عون را

کی کنم فرمانبری فرعون را

 

من که دیدم هود خوش بنیاد را

کی گزینم صحبت شداد را

 

من که دیدستم خلیل راد را

ننگرم نمرود بد بنیاد را

 

من که دیدم مهدی مفضال را

کی پسندم پیشرو دجال را

 

من که دیدم آفتاب فاش را

کی پذیرم رهنمون خفاش را

 

شکر لله کان خدیو مستطاب

برگرفت از پیش چشم من حجاب

 

عالمی دیدم برون از هر دو کون

روح و ریحان رنگ رنگ و لون لون

 

عالمی دیدم برون از شش جهات

حور در حور و حیات اندر حیات

 

عالمی دیدم برون از نه طبق

جملگی بنشسته آنجا اهل حق

 

عالمی دیدم برون از جسم و جان

گلستان در گلستان در گلستان

 

عالمی دیدم برون از عقل و روح

فیض در فیض و فتوح اندر فتوح

 

عالمی دیدم برون از عالمین

پادشاه کامران آنجا حسین

 

این بگفت و بارگی خود جهاند

مرگ را در چشم وی هیبت نماند

 

می شنید از گلشن جان بوی دوست

لاجرم چون گل نگنجیدی به پوست

 

گشته مستانه خریدار بلا

اندر آن بازار الله اشتری

 

بی محابا تیر بران آختی

مشرکان را بر بلا انداختی

 

تیغش از خون مخالف راند جوی

تاختن کردند از هر سو بدوی

 

تاختن کردند از هر سو به وی

خنگ او را کافران کردند پی

 

کرده با خصمان پیاده کارزار

هم پیاده زو هزیمت هم سوار

 

هیچکس را زو نه امکان خلاص

شه فرستادش یکی شبرنگ خاص

 

برنشست و کرد آهنگ نبرد

داد مردی داد، آن آزاد مرد

 

خواست کاید بار دیگر سوی شاه

تا دگر باره ببیند روی شاه

 

کامدش از غیب این آوا به گوش

باز گرد و جان سپردن را بکوش

 

لامکانا، چند باشی در مکان

سوی دارالملک جان بشتاب هان

 

آسمانا چند باشی در زمین

در بهشتستان بیا بخرام، هین

 

حق، بهشت از بهر تو آراسته

حور جعد عنبرین پیراسته

 

از زبرجد قصرها افراخته

فرش استبرق درو انداخته

 

وان غلامان بهشتی جوق جوق

کرده از یاقوت و مرجان تاج و طوق

 

این بشارت چون بشیر غیب داد

کرد کوشش تا ز پای اندر فتاد

 

گفت دریابم ایا سلطان کل

ای تو در یابنده خیل رسل

 

ای تو دریابنده ی موسی به نیل

ای تو میراننده ی نار خلیل

 

ای تو دریابنده ی یوسف به چاه

ای نشانیده تو از چاهش به گاه

 

ای تو دریابنده ی عیسی به دار

ای تو او را برده بر چرخ چهار

 

شاه گفتا آمدم دلشاد باش

همچو نام خویشتن آزاد باش

 

بر گرفت او را سوی انصار برد

گرد از رخساره ی وی می سترد

 

دست یزدان چون به رویش دست سود

باخود آمد، دیدگان را برگشود

 

گفت ازین چاکر شدی شاها رضا؟

گفت هم من، هم نبی، هم مرتضی

 

خوش بخندید و سپس بسپرد جان

رحمت حق باد بر حر جاودان

 

مرحوم سروش اصفهانی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , سروش اصفهانی

 

----

 

زبانحال جناب حر (ره)

 

حر گمراهم گناهیمدن خجالت گلمیشم

عین ذلتده تاپوب راه سعادت گلمیشم

 

خواب غفتلدن بو گون چشم دلیم بیدار اولوب

مست صهبای تغافل، دفعتاً هوشیار اولوب

شایقم عقبایه بو دنیا گوزومده خوار اولوب

ایتمشم ترک جلال و جاه مکنت گلمیشم

 

من او غواصم که تاپدیم گوهر یکدانه می

ترک قیلدیم جان و ملک و شوکت شاهانه می

حیف اولا اما اگوب بار خجالت شانه می

اولموشام مستغرق دریای خجلت گلمیشم

 

واریدی میخانه عشقونده بانگ نوش نوش

بانگ نوشانوش سالدی جانیمه جوش و خروش

نه بیله بیر بزم اولار، نه سن کیمی بیر می فروش

ایلیوب دور بوی می، بو بزمه دعوت، گلمیشم

 

می نه می؟ بیر جرعه سینده نشئه مین جام وار

ذوق مستی وار، صفا وار، جذبه وار، الهام وار

سرخوشان بزم عشقه، یاردن پیغام وار

امن و الفت بزمی دور، بو بزم وحدت گلمیشم

 

منده گلدیم دست پیر عشقدن بیر جام آلام

لکه ننگی یووام اوز دامنیمدن، نام آلام

برق شمشیریله قلب خصمدن آرام آلام

قویمیام دشمن گوزینده، خواب راحت گلمیشم

 

ای ولایت ملکنه شاهنشاه عالی تبار

شکر اولا اللهه ختم اولوب انجام کار

من اوزوم گر چه امیر لشکرم، سرباز وار

خدمتونده ایتماقا هر گونه خدمت گلمیشم

 

سن کلیم عشق سن، کرب و بلا بیر طور حق

نشر اولار قانیله بوردان عالمه منشور حق

مه جمالوندا عیاندی انجلای نور حق

روحیمی مجذوب ایدوب، نور حقیقت گلمیشم

 

من سنی موجه گلن دریای رحمت گورموشم

اللرونده بارش ابر کرامت گورموشم

مه جبینونده شها، نور ولایت گورموشم

اولموشام مست می ناب ولایت گلمیشم

 

بیر نگاهندور ایدن توپراقی مطلق کیمیا

خاک کویوندور هامی درد اهلینه رمز شفا

سن طبیب عشق سن، من دردمند بینوا

ایتماقا اوز دردیمه بوردا طبابت، گلمیشم

 

باطلی ترک ایتمیشم تا حقه پشتیبان اولام

مکتب عشقونده گلدیم، طفل ابجد خوان اولام

ایسترم منده فدای مکتب قرآن اولام

وار سویدای دلیمده بیله نیت گلمیشم

 

لطف ایله قورتار غم و اندوه خجلتدن منی

اصغره فرض ایله بیر نوکر بو ساعتدن منی

بهره مند ایله فیوضات شهاتدن منی

قلبیمی لبریز ایدوب شوق شهادت گلمیشم

 

ساحل امیدسن، من غرق دریای گناه

بیر پشیمانم سرشک دیده بو امره گواه

باشیم اوسته سایه سال، ای سایه لطف الاه

محضروندن وار تقاضای عنایت گلمیشم

 

بیر گناهیمدن دوشوبدور اهل عالم حیرته

سد راه ایتدیم بو چولده، اهل بیت عصمته

نازپرور قیزلارون سالدیم هراس و وحشته

جسمیمی ایمدی دوتوب آثار وحشت گلمیشم

 

قویما تیر غم دل آشفته می چاک ایلسون

اذن ویر حره که قانین زینت خاک ایلسون

بلکه قان یوزدن غبار خجلتی پاک ایلسون

خجلتیمده قالمیوب حد نهایت گلمیشم

 

ایلمز راضی داخی بوندان صورا منصب منی

یاندیرار اما شرار درده بیر مطلب منی

نیلرم عفو ایتمسه بیرده خانم زینب منی

اود سالوبدور جانیمه سوز ندامت گلمیشم

 

دشمنوزده ایله کیم ذاتاً رذالت ارثدور

سیزده جدوزدن ولی نسلا اصالت ارثدور

بالاخص زینبده زهرادن نجابت ارثدور

تا باجون ایتسون منی، مرهون منت گلمیشم

 

لکه ننگی یوانماز دامنیمدن رود نیل

چاره سیز قالدیم گلوب درگاهوه دوشدوم دخیل

سیز قبول ایتسوز منی، رد ایلمز رب جلیل

من بو درگاهه به امید شفاعت گلمیشم

 

قویما روحیم جسمیمه بیر وصله ناجور اولا

کام دل شهد شهادتدن شها مهجور اولا

حر ایستور حشرده، عباسیله محشور اولا

قویما سینمده قالا بو داغ حسرت گلمیشم

 

من غریق بحر عصیان، سن کرم دریاسی سن

رهروان کوی عشقین سرور و مولاسی سن

دهرده هر بی پناهین ملجاء و ماواسی سن

بسلیوب دلده سنه چوخلی ارادت گلمیشم

 

تا قبول ایتدون منی، ای شمع حق پروانه سی

باده شوقیله دولدی آرزو پیمانه سی

بذل جاندور مقدمونده لطفوین شکرانه سی

ایتماقا جانیله جبران خسارت گلمیشم

 

قومادون حری قاپوندان، ای شه گردون حشم

دست خالی سائلی رد ایلمز اهل کرم

منده (مجنون) گنه کارم، سیزه خیل خدم

دلده وار بیر حاجتیم، ارباب حاجت، گلمیشم

 

شاعر : سید محسن رجایی (مجنون)

فرزند مرحوم سید حسین رجایی (ره)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , مجنون

 

----

 

احوالات حر و برادرش مصعب و غلام حر

 

گوردی سپاه کینه ایدر عزم کارزار

میدان حیرت ایچره دیدی حر نامدار

 

بیر طرفده گورورم شعله چکر نار جحیم

بیر طرفده آچیلوبدور در جنات نعیم

 

بیر طرفده گور ایدر خشک گل دینی سموم

بیر طرفده گور آچار غنچه ایمانی نسیم

 

بیر طرفده گورونور سیر گلستان وفا

بیر طرفده قورولوب دانه و دام و زر و سیم

 

عاشقانه دیرم گاه گیچوم جانیمدن

که سالار قلبیمه یوز دغدغه شیطان رجیم

 

آز قالور که من اولام قلزم حیرتده غریق

سن یتوش دادیمه ای خالق رحمان و رحیم

 

امتحان عاشقینی جانیله ایلر معشوق

ایتمه بو گونده خجالت منی ای رب کریم

 

بار الها منی تیز ایله بو مظلومه فدا

قور خورام اولمیا قسمت منه بو فیض عظیم

 

مرحبا باشیمه ای عشق گتوردون گینه شور

دو شدی بو ظلمت آرا قلبیمه بیر لمعه نور

 

جانیمی ترک ایلیوب طالب جانان اولدوم

دینیده ناقصیدیم یاخشی مسلمان اولدوم

 

یاخشی توکدوم یره بو چولده خس و خاشاکی

طالب سرو و گل و سنبل و ریحان اولدوم

 

شکر صد شکر بو میخانیه دوشدی گذریم

بیر قدح نوش قیلوب همدم مستان اولدوم

 

من هارا بیله سعادت هارا صد شکر اولا چون

ذره دن کمتر یدوم مهر درخشان اولدوم

 

باشیمه وه نه عجب شور گتوردون ای عشق

یاندوروب حرقتی مجنون کیمی سوزان اولدوم

 

ایتمرم حوری و غلمانه هوس من اصلا

بو دل آرامه که من عاشق نالان اولدوم

 

شمشیرین آسدی بوینونا اشک روانیله

گلدی حضوره سویلدی آه و فغانیله

 

درگاهیوه حسین آقا عصیان گتورموشم

روی سیاه و دیده گریان گتورموشم

 

بلدوم که لطفو مرحمتون بی شماریدور

باعث اودور که جرم فراوان گتور موشم

 

تقصیریمی گذشت ایله سیندرما قلبیمی

گور التماسه بیردل نالان گتورموشم

 

قورخوتموشام اشاقلاری چوخدور خجالتیم

عفو ایت گلن قلب پشیمان گتورموشم

 

اول صفحه جمال علی اکبره سنی

ویرم قسم شفاعته قران گتورموشم

 

بیر اوزگه زاده یوخدی گمانیم جنابوه

ایتسن قبول جانیمی قربان گتورموشم

 

بیر مدتی ایلموشم خدمت یزید

بو صون دمیمده حقه من ایمان گتورموشم

 

گلدیم یولوندا قانیمه غلطان اولام بوگون

بو قامتیمی زینت میدان گتورموشم

 

فرمایش ایتدی شاه شهید ایتمه غم بسی

نومید اولمیوبدی بو در گاهیدن کسی

 

او دمده عرض ایلدی حر امام دورانه

مرخص ایت منی یوز دوندروم بو میدانه

 

نگاه مرحمتین کیمیای خالصدور

حضورینده آقا قوی باتوم قزل قانه

 

ایشتدی بو سوزی فرمایش ایتدی شاه شهید

چکل بو مرحله هولناکیدن یانه

 

آخان سو چشملری قاندی گللری یاره

نهالی نیزه قدم قویما بو گلستانه

 

قالوبدی اهل و عیلین گوزی یولوندا سنون

گل ایمدی خانه عیشین سن ایتمه ویرانه

 

دیدی اماندی منی قووما آستانیندن

وگر نه اود وورار آهیم جهان امکانه

 

منم او مور که تحفه گتورموشم بیر جان

بسان پای ملخ حضرت سلیمانه

 

همی اوزوم همی قارداش همی ایکی اوغلوم

فدا بو خاک ره اهل بیت نالانه

 

قیتدی رزمگهه اذن ایتدی چون حاصل

جهیمه تیغیله چوخ کسلر ایلدی واصل

 

چو زخمدار اولوب اول قوم نابکار ایچره

بلشدی قانینه میدان کارزار ایچره

 

توکولدی استینه لشکر ز بسکه فوج بفوج

که قالدی جسمی اونون گردیله غبار ایچره

 

گون ایسیسینده یاناردی کباب تک جگری

گلردی شوره دیردی اوسوز نار ایچره

 

هزار شکر بو عالمده کامیاب اولدوم

که حسرتیم داخی یوخدور بو روزگار ایچره

 

بو یاره لر که وورورسوز بو قانلی پیکریمه

گل شکفته دی بو گلشن بهار ایچره همیشه

 

وار منیله عشق قامت جانان

اونون محبتی واردور بو جان زار ایچره

 

نه گوردی مصعب او دمده اول یل دوران

که ایتدی قارداشینی خصم قانینه غلطان

 

اولوب او دمده امام زمانیدن ماذون

گلوبدی رزمگهه اولدی مرگینه ممنون

 

او دشمن استه چکوب تیغ ایلیوب حمله

ایدوب او دامن هامونی کشته دن مشحون

 

او دم او شیر دلیر استینه هجوم ایتدی

سپاه نحس عمر سعد بیدین و مالعون

 

خدنگ و تیر سنانیله ایتدیلر مجروح

زبسکه قانی آخوب اولدی غرق لجه خون

 

گلوب برابره حر شهیدین اوغلی علی

گوروب بو نوعیله اوضاع چرخی دیگر گون

 

اوآهنین دل اولان خصمه تیغ فولادی

او چولده قویمادی سیماب وار صبر سکون

 

توکولدی خون عدو بسکه اولدی رنگا رنگ

بسان دامن گلچین او دامن هامون

 

اودا او بزم بلاده ایاقیدن دوشدی

که اولدی شوقیله سرمست باده گلگون

 

غلام حر وفادار ایدردی نظاره

حباب وار گوروب جام عیش چرخی نگون

 

می شهادتی شوقیله نوش جان ایتدی

زهی سعادت جاوید طالع میمون

 

مرحوم شکوهی مراغه ای

منبع کانال گنجینه گذشتگان

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , شکوهی مراغه ای

 

----

 

احوالات حر بن ریاحی

 

چون طلوع صبح  عاشورا دمید

از حق و باطل  کتابت صف کشید

 

دید  حر کز وضع جیش انگیختن

در دو سو کار  است بر خون ریختن

 

از عمر  پرسید کای نام تو ننگ

هست گویا با حسینت رای جنگ

 

گفت هان ای حر شد امری چنین

جنگ خواهم کرد اکنون  با حسین

 

آن قدر  امروز رانم  جوی خون

کز زمین تا حشر خون  جو شد برون

 

حر چو  بشنید  این سخن  زان شور بخت

هی بخود  لرزید  چون شاخ درخت

 

پس بخود گفتا  که ای سر گشته حر

از پی  باطل  زحق برگشته  حر

 

گفت  سیر خلد و برزخ میکنم

عارفانه  طی  برزخ میکنم

 

یک طرف  پیغمبر و یک سو یزید

ادخلوها  جفّت  باهل من مزید

 

پس  دو دست  خود  زغم بر سر گرفت

فطرتش هم تیغ و قرآن  بر گرفت

 

گفت ای دادار غفار الذنوب

کاشف ا لاسرار و ستار العیوب

 

گر دل خاصان تو بشکسته ام

باز دل بر عفو  عامت  بسته ام

 

وانگه آمد  تا بنزدیک خیام

گفت از حر تو شهِ دین را سلام

 

توبه کردم  لیک توابم توئی

عفو خواهم  لیک وهابم توئی

 

گر بخوانی خیمه بر گردون زنم

ور برانی  غوطه اندر خون زنم

 

چاکرم از لطف اگر بنوازیم

شاکرم از قهر اگر بگذاریم

 

شاه گفت اهلا و سهلا مرحبا

گرچه ببریدی ره ظاهر بما

 

بحر کی در انتقام از قطره شد

مهر کی در انکسار از  ذره شد

 

گر زتو  نسبت بما سر زد خطا

آن خطا اینجا بَدل شد بر عطا

 

کفر اگر باما رود  ایمان شود

طاعت ار بی  ما  همی عصیان شود

 

حر چو لطف شاه اندر خویش دید

عشق وا پس مانده را در پیش دید

 

گفت چون اول من آزردم  تو را

اذن ده تا گردمت اول فدا

 

کز بد این قوم من در خجلتم

عزتم دادی  منه در ذلتم

 

شاه فرمودش  توئی مهمان ما

میهمان را جاست اندر جان ما

 

پس زشه جست اذن  گفتا خیر باد

شد برزم و جیش را  آواز داد

 

کای گروه دون دور از عافیت

بی نصیب از محشر و از عاقبت

 

رفته ام گریان و خندان آمدم

رفته ام مور و سلیمان  آمدم

 

خالی  از خود گشتم و پر از خدا

از همه  بیگانه با حق آشنا

 

این شه لب تشنه کو مهمان ماست

از ازل خود میزبان انبیاست

 

این بگفت و تیغ خصم افکن کشید

برق تیغ  آتش زیِ خرمن کشید

 

خورد وزد تیغ سبک گرزِ گران

رفت و آمد گه کنار و گه میان

 

ناگهانش اسب وی  کردند پی

خود پیاده  رزم را  افشرد پی

 

چون فتاد از پشت زین  آن با شکوه

گفتی از پشت نسیم افتاد کوه

 

شد همی تیغی به جسمش جایگیر

همچو برق اندر دل ابر مطیر

 

بود اورا نیمه جانی  کز امام

دید بر بالین خود جانی تمام

 

زیر لب  خندان سوی جنات رفت

از صفت بگسست و رو بر ذات رفت

 

طبع (جیحون) حر را چون بنده شد

از مقالش  صفحه،  مشک آکنده شد

 

جیحون یزدی

منبع کانال گنجینه گذشتگان

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , جیحون یزدی

 

----

 

توبه کردن جناب حرّ (ره)

 

شاها باغئشلا حرّی معاف ائت گُناهدن

تقصیر بنده دَندی عطا پادشاهدن

 

ئوز ایتدیقیم خطالریمه نادم اولموشام

چوخ یوز ویروب گناه من روسیاهدن

 

اوّل سنی بو چولده بلایه سالان منم

یوخسا جسارت اولمازیدی بو سپاهدن

 

چکدیم قلج یوزیوه جهالت یولیله من

کسدیم یولون که چخمیشیدیم شاهراهدن

 

قورخوتموشام پیمبرین عزّتلی قزلارین

چوخ قورخورام معادیده قهر اِلهدن

 

دوتموشدی خواب غفلت اویاندیم هزار شکر

گلدیم که استفاده ایدم انتباهدن

 

یوخ طاقتیم جهنم اودوندا یانام شها

ال چکمرم سنون کیمی پشت و پناهدن

 

نومید ایلمه منی ای معدن کرم

ایلر کریم عذری قبول عذر خواهدن

 

ایله قبول توبه می ویر رخصت جهاد

مأیوس ایلمه منی درگاه شاهدن

 

اوّلده محضرونده گرک قانه من باتام

جانیم چخاندا منده چخام اشتباهدن

 

خنجر یاراسی نیزه قلج اوخ جراحتی

خوشدور منه یزید ویرن عزّ و جاهدن

 

لطفیله ایله گوشۀ چشمیله بیر نظر

گئچسون مقام و مَرتَبَتیم مهر و ماهدن

 

«ذهنی» ده بیله بیر نظره احتیاجی وار

مین دردینه دوا اولا تا بیر نگاهدن

 

مرحوم ذهنی زاده

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , ذهنی زاده

 

----

 

احوالات جناب حر

 

عالم اسلامیده حرّ ایله خدمت ایلدی

تا جهان وار اوز آدین تاریخه زینت ایلدی

 

گوردی عاشورا گونی کفریله دین دوردی طرف

هر طرفده نوریله ظلماتیدن باغلاندی صف

فرصتی بولدی غنیمت قویمادی اولسون تلف

دائمی بیز عزّتین کسبینده سرعت ایلدی

 

گلدی سعداوغلین مخاطب ایتدی اول آزادمرد

سویلدی آیا واروندور واقعاً فکر نبرد؟

بو حسین ابن علیدور گلشن اسلامه وَرد

باغبانلیق بو گله ختم رسالت ایلدی

 

بنده ی نفس دنی- حرّه بیله ویردی جواب

وار خیالیم ایلیم بیر جنگه بو گون فتح باب

باش گیده، قولّار گیده، قان یاغدیرا گویدن سحاب

تا دیسونلر خادم صادق نه خدمت ایلدی!

 

حرّ- اولاندا ایده آلیندن او شومین باخبر

نفسینه هی ووردی عقلی کای ظلوم بد سیَر

سن حسینی ایلدون بو تیر آلامه سپر

سندن اوّل کیم بو شاه دینه جرات ایلدی؟

 

سن گتوردون بو حسینی کربلا صحراسینه

سن سبب سن جسمی گر غرق اولسا قان دریاسینه

هانسی غول بیله جسارت ایلیوب مولاسینه

هانسی شاهه بیله بیر ظلمی رعیّت ایلدی

 

عقلی نفسه غالب اولدی تاپدی بیر حال نِدَم

نفس امّاره اولوب لوّامه، قلبین دوتدی غم

مطمئنّه اولماقا گوردی قالور نچّه قدم

اول طریقین طیّنه مردانه همّت ایلدی

 

ایستدی ویرسون خطردن روحینه فوراً نجات

اُلماقیله ایلسون بو دهریده درک حیات

اوز یرینده گلدی دوردی واله و حیران و مات

لرزه دوشدی جسمینه تطهیره نیّت ایلدی

 

گوزیاشیندان غسلِ تطهیر ایتدی، دلدن چکدی آه

سالکِ راه وفا دوتدی طریقین خانقاه

یوز دولاندوردی گویه عرض ایتدی یارب اول گواه

اوز خطاسیندن بو عاصی بنده رجعت ایلدی

 

قُرَّةِ ابن قیسه بعداً یوز دوتوب ایتدی خطاب

ایتموسن سیراب آتون یا نه؟ بیله ویردی جواب

مرکبه بو رسم و عادتدور ویرر ابطال آب

لیک بو گون قُرّه ترک رسم و عادت ایلدی

 

نقل ایدر قُرّه او ساعتده بیله ایتدیم خیال

حُرّ ایستور ایلسون او دشتیده ترک جدال

بولمدیم امّا بودور فکری ایده درک جلال

واقعاً درک مقامات و جلالت ایلدی

 

گر بولیدیم فکرینی منده ایدردیم اتّفاق

جسمیمی راضی اولاردیم دوغراسون اهل نفاق

حرّ تک منده چالاردیم قان ایچینده ال ایاق

حرّ، حرّ اولدی حسینه یاخشی خدمت ایلدی

 

حرّ کم کم یوز قویوب اردوی اسلامه طرف

گوردی اُووس اوغلی مهاجر ناگه اول نیکو خَلَف

ابن سعدین لشکریندن ایلیوبدور ترک صف

مضطرب حالی اونا تاثیر او ساعت ایلدی

 

یوز دوتوب اول نامداره ایلدی بیله خطاب

قورخوسان آیا؟ ندور سنده بو حال اضطراب

اَشجعُ النّاسی سوروشسا بیر نفر، ویرّم جواب

غالب اولدی حرّ هر دعواده شرکت ایلدی

 

ایمدی امّا سربسر لرزه دوتوبدور جانیوی

قورخوسان توکسون بنی هاشم بو چولده قانیوی

حرّ- سسلندی منه آرتور داخی ایمانیوی

هانسی بیر دعواده گوردون حرّ وحشت ایلدی

 

قالموشام جنّاتیله دوزخ آراسندا ملول

ایلیوم حیرتدیم هانسی بیرین آیا قبول

حُفره ی نیرانه هرگز ایتمرم بالله نزول

هانسی عاقل دوتدی ناری ترک جنّت ایلدی؟

 

تا سوزین قورتاردی سوردی مرکبین چوخ تند و تیز

ایتدی عزم سوی لشکرگاه شاه رستخیز

هر گورن فکر ایتدی ایلور حمله باشلانسون ستیز

فعلینه تحسین او قوم پست فطرت ایلدی

 

تا یاخونلاشدی حسین اردوسینه اول ذی فنون

قویدی شمشیرین غلافه ایتدی قَلخانین نگون

گوزلرین دولدوردی اشکیله او دارای شئون

شرح حالین یوزده اشکیله کتابت ایلدی

 

پای بوسه سالدی توپراقه اوزین اول نامدار

شه قباقینده اوزین قیلدی غلام خاکسار

دوتدی دامانین شهین آچدی زبان اعتذار

سویلدی ای شاه دین نفسیم جنایت ایلدی

 

سیّدی، سیز چرخ لطفه نیّر تابنده سوز

معدن جود و سخا هر مدحته زیبنده سوز

عالم امکان سیزه بنده، خدایه بنده سوز

حق سیزی اوز رحمتیندن خلقه آیت ایلدی

 

سیزسوز عالمده خدای عالمه اعلی مَثَل

سیزسوز انوار الهیّه مصابیح ازل

سیزلری هادی ایدوب خلقه خدای لم یزل

سیزلریله حیّ اعلی فتح خلقت ایلدی

 

خُلد اعلایه سیزون حبّوزدی شاها- شاهراه

چاره هر یردن کسیلسه سیزسوز عالمده پناه

ایلیوب خالق سیزی اعمال مخلوقه گواه

اسموزی دعوتده شرط استجابت ایلدی

 

خیریدن گر بیر خبر ذکر اولسا سیزسوز مبتدا

کلمه ی خیراته سیزسوز اصل و فرع و منتها

فعلوز احساندور همیشه، عادتوز جود و سخا

نفسینه کیم سیز کیمی احسانی عادت ایلدی

 

مهبطِ وحی الهی سوز شرافت سیزده دور

منبع علم و حِکَم امر امامت سیزده دور

مقتداسوز خلقه میراث نبّوت سیزده دور

خالق عالم سیزی خُزّان حکمت ایلدی

 

عالم امکاندا سیز خورشید عالم تاب سوز

جود و احسان و سخایه بیر آچیلمیش باب سوز

بسته دور آبه حیات خلق، سیزلر آب سوز

کیم دیر بیر کس سیزه خلقتده سبقت ایلدی

 

عالم خلقت سیزون وابسته دور انواروزه

خار اولا یا گل- سیزون محتاجدور گلزاروزه

اولسا حاجتمند هر کیم یوز قویار درباروزه

سیزدن اشراف جهان کسب شرافت ایلدی

 

اولماسیدوز سیز حیات اولمازدی بیر ذیروحده

اولماسیدوز سیز نجات اولمازدی فُلک نوحده

سن بولورسن وار نه دردیم بو دل مجروحده

نفس عمّاره منی سندن خجالت ایلدی

 

آستانوزده غلام روسیاهم من سنون

چوخدی تقصیریم بغیشله، ال منیم دامن سنون

دوست و دشمن لطفیوه شاها اولور ایمن سنون

سیزلری الله بیزه باب کرامت ایلدی

 

من او بدبختم سنه اولدوم ازلده سدّ راه

نامه ی اعمالیمی بختیم کیمی ایتدیم سیاه

بو چوله سالدیم گذارون ای کمکسیز پادشاه

تا سنی بو قوم دون محصور محنت ایلدی

 

من او عاصی بندیم تقوا حجابین یتمیشام

حق طریقیندن چخوب راه ضلالت دوتموشام

جهل اوزیله فاطمه قیزلارینی قورخوتموشام

قیزلارون اوّلده مندن خوف و وحشت ایلدی

 

سیز اولارسوز عالم امکاندا خلّاق مجید

ماسِواللهدن مقام و شانوزی ایلوب مزید

گیتمیوبدور بیر سوال اهلی قاپوزدان ناامید

اَسخیا سیزدن بلی کسب سعادت ایلدی

 

بولمدیم من ایش بورا منجرّ اولار ای شاهِ دین

یوخسا کسمزدیم یولون ای قبله ی اهل یقین

من سبب اولدوم سنی محصور قیلدی قوم کین

عترت پیغمبره جرات بو امّت ایلدی

 

گلمیشم امّیدیله درباریوه زار و ملول

ایله فرمایش گوروم توبَم اولار آیا قبول

لطفیله نطق گهربارین آچوب سبط رسول

حرّیله بی منتها رافتله صحبت ایلدی

 

ایتدی فرمایش باشون قوزا چوخ ایتمه آه و زار

رحمتی اوز نفسینه واجب قیلوب پروردگار

رحمته مشمول ایدوب ایلر عقوبتدن کنار

هر کس اوز جرمیندن اظهار ندامت ایلدی

 

حُرّسن، یا حرّ اولما لطف حقدن ناامید

هر ایکی دنیاده اولدون نیکبخت و روسفید

باخما ساتدی دینینی دنیایه بو قوم عنید

عترت طاهایه اظهار عداوت ایلدی

 

حرّ عرض ایتدی که ای سبط رسول کائنات

ایمدیکه ایتدون بو عبد روسیاهه التفات

سرفراز ایت نوکرون ویر درد خجلتدن نجات

چوخ سرافکنده منی بو دردِ خجلت ایلدی

 

اوّلین خاطی حضورونده منم ای مقتدا

ویر اجازه خاک پایونده اولوم اوّل فدا

تا رضا اولسون غلاموندن قیامتده خدا

نوکره بولسونله مولاسی نه رافت ایلدی

 

حرّی مشمول عنایت قیل سنی زهرا آنان

خاطر ناشادیمی لطفیله ایله شادمان

صفحه ی تاریخده قالسون آدی تا وار جهان

خلق بولسون حرّ جرمیندن انابت ایلدی

 

گوزلرون قربانی گل قویما گوزی گریان اولوم

اذن ویر اوّلده من اوز قانیمه غلطان اولوم

مظهر پیغمبر اوغلون اکبره قربان اولوم

حرّده پیغمبره گورسونله نصرت ایلدی

 

گوزده اشک، الده امامین دامنی پژمرده حال

آغلادی عجز ایلدی یالواردی ایتدی ابتهال

رقّته گلدی پیمبر اوغلی شاه خوش خصال

آلدی حرّین گوگلونی چوخ چوخ محبّت ایلدی

 

ایلدی مهمان نوازی سرور مُلک حجاز

ایتدی فرمایش قوناقسان سن بیزه ای پاکباز

سو که یوخدور تشنه اولسان گَل اوتور دینجَل بیر آز

حرّین آرتدی شیونی، گوزیاشی شدّت ایلدی

 

سویلدی آغلار گوزیله ای شهنشاه اَنام

ویرمرم دامانون الدن ایتمسم تحصیل کام

عاقبت اذن جهاد ایتدی عطا مظلوم امام

حرّ شاد اولدی قتال عزمیله عودت ایلدی

 

رزمگاهه تا یتوب الده حسام جان شکار

باشلادی عالی رجز اول رادمرد نامدار

سویلدی ای اهل کوفه سیزده یوخدور شرم و عار

سیز کیمی عالمده کیم ترک مروّت ایلدی

 

مینلریله نامه یازدوز ای وفاسیز کوفیان

دعوت ایتدوز کوفیه پیغمبر اوغلین میهمان

اوز قوناقین اُلدورور دنیاده هانسی میزبان؟

سیز ایدن ظلمی جهاندا هانسی ملّت ایلدی؟

 

فرض ایدون بو شاه بی لشکر ایا اهل مجاز

نه اماموزدور سیزون نه سرور مُلک حجاز

نه پیمبر اوغلیدور نه باغ دینه سرو ناز

حق یولا نه سیزلری جدّی هدایت ایلدی

 

لامحاله بیر مسلماندور بو شاه ذوالحَسَب

اُلدورور یوخسا مسلمانی مسلمان تشنه لب

ظلموزون طغیانینه واردور نه علّت نه سبب؟

قوم اعرابی خجالت بو رذالت ایلدی

 

ظلمیله دوندرمیسوز شامه حسینین گوندوزین

قویموسوز آغلار رسول اکرم و زهرا گوزین

سیز یزید سگ پرسته فرض ایدون یاغی اوزین

نه گناه آخِر صغیره آل عصمت ایلدی؟

 

بیر سو که خلقه مباح ایلوب خدای مستطاب

بیر سو که سیراب اولور اوندان خنازیر و کلاب

ویرمیسوز بیر شربه آل اللهه ای اهل عذاب

خوردا قیزلاردان سوسوزلوق سلب طاقت ایلدی

 

سرپرستم من ریاحی قومینه حرّ دلیر

برق شمشیریم یانار اوددور جماعت سیز حریر

یوخ منه غیر از حسین ابن علی شاه و امیر

حرّ اولاد زنادن نقض بیعت ایلدی

 

ویرمیوب ویرمز سرشتی تلخ آقاج شیرین ثمر

بحر کفره ایله اولموشدی او لشکر غوطه ور

سوزلری دل سنگ قومه ایتمدی اصلا اثر

بیّنه، برهاینله هرچه نصیحت ایلدی

 

خواب غفلتدن اویانمور گوردی قوم کوفیان

تیغ خونریز الده ایتدی حمله چون شیر ژیان

لشکری سیندیردی اوج قوشوندان الامان

مات و مبهوت اشقیانی بو شجاعت ایلدی

 

سسلدی هَل مِن مُبارِز ویرمدی بیر کس جواب

شام و کوفه اهلینون دولدوردی قلبین اضطراب

بیر یزید آدلی جفاکاره حصین ایتدی خطاب

گورموسن حرّ ریاحی نه رشادت ایلدی؟

 

سن دگولدون هی دیردون ایلینده گفتگو؟

آرزومندم اولام حرّیله بیر گون روبرو

ایمدی گَل بو رزمگه بو سن او حرّ نامجو

رزمیدن باک ایتمینلر کسب شهرت ایلدی

 

زاده ی سفیانی ازبسکه حصین ابن تمیم

ایلدی تحریک دوشدی باشینه شوق جحیم

رزمگاهه یوز قویوب اولدی یتن ساعت دو نیم

جودت حرّ اشقیانی غرق حیرت ایلدی

 

ایتدی سعداوغلی حصین ابن تمیمه بیر نظر

سویلدی بِش یوز کمان داره بو امری ویر خبر

تیرباران ایلسونلر بلکه رفع اولسون خطر

قیل سیاست رمیِ دن هر کیمسه غفلت ایلدی

 

مقصدین بولجاق او شومین اوخ آتانلار هر نه وار

هر طرفدن مثل باران اوخلاری یاغدوردیلار

حرّین اولدی مرکبی بیر نچّه یردن زخمدار

جسمینه هم مرکبه اوخلار اصابت ایلدی

 

راویِ مطلبدی ایّوب ابن مُسرح نابکار

نقل ایدر حرّین آتین ایتدیم شکمدن زخمدار

پیلدیم اوندانصورا مرکوب اولوب بی اختیار

آت یخلدی راکب امّا استقامت ایلدی

 

گوردی ایستور آت یخلسون اول غیور نامدار

مرکب اوستوندن اوزین آتدی یره اول باوقار

تیغ خونریز الده ایتدی بیر شهادت آشکار

دشمنی تحسینه مجبور اول شهامت ایلدی

 

گورمدیم من بیر پیاده حرّدن اولسون دلیر

ایلینده صفلره غیظیله حمله مثل شیر

باش بدنلردن توکردی اول شجاع بی نظیر

طعمه ی شمشیر سانسیز بیر جماعت ایلدی

 

سویلدی گر پیلدوز مرکوبیمی ای قوم کین

بولمدور امّا پیاده جنگ ایدر شیر عرین

ایلرم قربان جانان اولسا مین جانیم یقین

جان ویرن جانان یولوندا درک لذّت ایلدی

 

اولدولار بیردن هجوم آور سپاه اشقیا

اول کمکسیز نامداره هر کس ایتدی بیر جفا

دوشدی طاقتدن یخلدی باشدا بیر کاری یارا

حرّی بی طاقت همان کاری جراحت ایلدی

 

سسلدی گل ای آدی نوحه اولان فُلکُ النّجات

ذکری ذوالنّونه اولان ظلمتده امّید حیات

ای مسیحا دم، دم آخِردی هنگام ممات

گل گوروم مندن دل پاکون رضایت ایلدی

 

ضعف ایدوب بسکه آخوب قانی بلا میدانینه

عطر جانان ناگهان یتدی مشام جانینه

آچدی گوز گوردی آلوب شه باشینی دامانینه

نه عطشدن نه یارالاردان حکایت ایلدی

 

عرض ایدوب ای میوه ی قلب علیّ المرتضی

اولدون آیا بو یوزی قاره غلاموندان رضا

چشم پر اشکیله نطقه گلدی شاه کربلا

حرّی مشمول عنایات و عطوفت ایلدی

 

ایتدی فرمایش اوزوم، جدّیم، آتام، زهرا آنام

راضیوق سندن دم رحلتده اولما تلخکام

بیز رضا اولساخ اولار راضی خدای لایَنام

قلب حرّی شاد و خرّم بو بشارت ایلدی

 

وجه وجهُ اللهه باخدی آخدی حرّین گوزلری

ویردی جان درک ایلدی فیض حضور حیدری

آه یا زهرا گذشت ایله قلم اولدی جری

اوغلیوین جان ویرماقیندان بیر روایت ایلدی

 

صدر زین اوستن دوشنده کربلا میدانینه

اوغلیوین کیم نازنین باشین آلوب دامانینه

کیم او مظلومین اُلن ساعتده گلدی یانینه

شمر و خولی یا سَنان قصد قساوت ایلدی

 

مُرتجز اوستن دوشن ساعت او سلطان انام

قویمادی غیرت یخلسون ایلدی فوراً قیام

قبضه ی شمشیر الینده جنگه ایتدی اهتمام

بیر شجاعت گوستروب دشمن هزیمت ایلدی

 

اول پیاده لشکره سالدی ایله جوش و خروش

چخدی شجعان و فوارس باشلاریندان عقل و هوش

اولدی هر کیم روبرو جام هلاکت ایتدی نوش

فتحیدن نومید کفّاری او حضرت ایلدی

 

ایلدی بو ماجرا شمر شریری تلخکام

لشکره یوز دوتدی سسلندی او سرخیل لِئام

واردی نه علّت حسینین ایتمیسوز امرین تمام؟

بیر پیاده سیزلری مقهور قدرت ایلدی

 

پیش فرمانی او قومه ویردی تا شمر ظلوم

بیر پیاده یالقوزا سانسیز قوشون ایتدی هجوم

بیر یارالی بیر کمکسیز یاره لر مثل نجوم

جسمینین زخمی کواکبدن حکایت ایلدی

 

ایتمدی رحم اول جفاجولر دل مهمومینه

هر طرفدن آچدیلار ال کربلا مظلومینه

بیر ابوایّوب آدلی ووردی اوخ حلقومینه

قان آخوبدور چشمه تک تغییر حالت ایلدی

 

صول الیندن ووردی بیر شمشیر ذرعه ناگهان

بیر جراحتده یتوبدور کتفینه آلدی توان

صاق یوزی اوسته یخلدی توپراقا موج ایتدی قان

دوردی اگلشدی دیزی اوسته مهارت ایلدی

 

هی تلاش ایلردی دورسون اول غریب نینوا

ممکن اولمازدی واریدی بسکه جسمینده یارا

ناگهان گلدی سَنان ابن انس واحسرتا

الده بیر نیزه امامه هتک حرمت ایلدی

 

زوریله ووردی بوغازیندان امامین اول دَنی

نحر ایدوب حلقومینی چکدی چخارتدی نیزه نی

تازه دن ایتدی هدف اول دورت مین اوخلی سینه نی

بیر جفا ایتدی دلیم تقریره لکنت ایلدی

 

کاش ایدِیدی اول زنازاده بو ظلمه اکتفا

ایتمیِیدی اول یارالی بیکسه اوزگه جفا

ای دلیم لال اول سَنانین ظلمی قوی قالسون خفا

زینبه ظلم سَنان برپا قیامت ایلدی

 

ایلدی ظلم سَنان بزم وصاله فتحِ ره

قان آپاردی تاپدی بزم قربیده حالِ وَلَه

قان ایچینده توپراقا قانلی یوزین قویدی او شه

بزم رازی عاشق دلخسته خلوت ایلدی

 

قانلی یوز، قانلی تراب اوسته عزیز بوتراب

عرض ایدوب ای خالق عالم خدای مستطاب

بو دیار کربلا، بو من، بو قوم بی حجاب

هانسی عاشق من تک اظهار صداقت ایلدی

 

دینیوه گوردوم تعدّی ایلوری قوم طُغات

ال گوتوردوم باش و جاندان ایلدیم ترک حیات

سو دیدیم یاندیم سوسوزدان چوللره آخدی فرات

سیل تک اشکیم بلا دشتین رطوبت ایلدی

 

کشف راز ایلوردی معبوده او شاه تشنه کام

گلدی قاتل مقتله اولدی عوالم بی نظام

جدّیوین امری تمام اولدی «حسینی» قیل تمام

بو نه مطلبدور قلم شرح و کتابت ایلدی؟

 

مرحوم حسینی سعدی زمان

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , حسینی سعدی زمان

 

----

 

احوالات جناب حر

 

از حدیث شاه حر بن یزید

از ندامت دست بر دندان گزید

 

باره راند و قصد پور سعد کرد

گفت خواهی راند با این شه نبرد

 

گفت آری جنگ های پر گزند

تا پرد سرها ز تن کف ها ز غم

 

گفت امیرت آن نمی دارد قبول

من نتابم هم ز حکم او عدول

 

چون شنید این گفتگو آن خوش خصال

گفت با خود با دو صد حزن و ملال

 

کی دریغا رفت فرجامم به باد

کین همه انجام از آن آغاز زاد

 

ای دریغ از بخت بد فرجام من

کاش می بودی ستورون مام من

 

این بگفت و خواست قصد شاه کرد

روی توبه سوی وجه الله کرد

 

نفس بگرفتش عنان که پای دار

بار واپس ران بترس از ننگ و عار

 

عقل گفتش رو که عار از نار به

جور یار از صحبت اغیار به

 

نفس گفتش مگذر از دنیا و مال

عقل گفتش هان بیندیش از معال

 

نفس گفتا نقد بر نسیه مده

عقل گفت این نسیه از صد نقد به

 

نفس گفت از عمر برخوردار باش

عقل گفت تا عمر شد بیدار باش

 

زین کشاکش های نفس و عقل پیر

نفس شد مغلوب عقل پیر چیر

 

عشق آمد بر سرش با صد شتاب

باره پیش آورد بگرفتش رکاب

 

کرد بر یک ران اقبالش سوار

گفت هین یکسان بران تا کوی یار

 

وقت بس دیر است و ره دور ای فتا

ترسمت از کاروان واپس فتا

 

جان به کف برگیر و با صد عجز و ذل

سر بنه بر پای آن سلطان کل

 

چون به هوش آمد ز خواب آن میر راد

رعشه بر تن لرزه بر جانش فتاد

 

لرز لرزان سوی ره بنهاد روی

دم به دم با نفس خود در گفتگوی

 

آن یکی دیدش به این حال شگفت

از شگفت انگشت بر دندان گرفت

 

با تحیر گفت کی شیر دلیر

در دلیری می نبودت کس نظیر

 

هین چه بودت کین چنین لرزی به خویش

گفت کاری بس عجب دارم به پیش

 

خود میان نار و جنت بینمی

می ندانم زانمی یا زینمی

 

نور ونارم در میان دارد به جد

چون نلرزم در میان این دو ضد

 

تا کدامین زان دو تا پایم برد

آتشم سوزد و یا آبم برد

 

این بگفت و کرد یک سو کار را

گفت نفروشم به دنیا یار را

 

آن که یوسف را به درهم می فروخت

خرمن خویش از سیه بختی بسوخت

 

عاشقانه راند باره سوی شاه

با تضرع گفت ای باب اله

 

با دو صد عذرت به درگاه آمدم

کن قبولم گر چه بی گاه آمدم

 

تائبم بگشا به رویم باب را

دوست می دارد خدا تواب را

 

با امید عفو تقصیر آمدم

زود بخشا گر چه بس دیر آمدم

 

وحشی ام آورده ام رو بر رسول

ای محمد توبه ی من کن قبول

 

گرچه حرم ای خداوند جلیل

لیک در پیش توأم عبدی ذلیل

 

طوق منت باز نه بر گردنم

میوه بر هر جا که خواهی بردنم

 

آمدم سوی سلیمان دیو وار

تا از او گیرم نگین زینهار

 

ای سلیمان هین ببخشا خاتمم

بر بساط بندگی کن مجرمم

 

تا بدین روی سیه کشته شوم

رنگ دیوی هشته از رشته شوم

 

گر بلیسم توبه کردم نزد شر

پیشت آوردم سجود ای بول بشر

 

آن چه کردم با تو من ناکرده گیر

وان سجود اولین آورده گیر

 

شاه چون دید آن تضرع کردنش

کرد طوق بندگی بر گردنش

 

گفت بازا که در توبه است باز

هین بگیر از عفو ما خط جواز

 

اندرآ که کس ز احرار و عبید

روی نومیدی در این درگه ندید

 

گر دو صد جرم عظیم آورده ای

غم مخور رو بر کریم آورده ای

 

اندرآ گر دیر گهر زود آمدی

خوش به منزلگاه مقصود آمدی

 

این عصای شیر بازافکن ز کف

موسیانه پیش تاز و لا تخف

 

گفت کی شاه غلام درگهت

چون در اول من شدم خوار رهت

 

هم مرا نک پیش تاز جنگ کن

در قطار عشق پیش آهنگ کن

 

رخصتم ده تا کنم خود را فدا

بر غلامان درت ای مقتدا

 

شاه دادش رخصت جنگ و جهاد

رستمانه رو به لشکرگه نهاد

 

مرحوم نیر تبریزی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , نیر تبریزی

 

----

 

احوالات جناب حر

 

دید چون مردان تضرع کردنش

کرد طوق بندگی در گردنش

 

گفت بازا که در توبه است باز

هین بگیر از عفو ما خط جواز

 

گر دو صد جرم عظیم آورده ای

غم مخور رو بر کریم آورده ای

 

گفت ای شاهان غلام درگهت

چون در اول من شدم خار رهت

 

هم مرا نَک پیش تاز جنگ کن

در قطار عشق پیش آهنگ کن

 

تاخت سوی رزمگه چون شیر مست

خط آزادی ز مولایش به دست

 

گه سواره گه پیاده جنگ کرد

عرصه را بر لشگر دون تنگ کرد

 

چون ز پا افتاد آن غرّنده شیر

با تضرع گفت شاها دست گیر

 

ای تو بر آدم رسانده روح را

وی تو از طوفان رهانده نوح را

 

ای تو از یم کرده موسی را رها

کرده در دستش عصا را اژدها

 

ای مجیب دعوت یوسف به یم

وی نجاتش داده از ظلمات غم

 

خواهم اینک جان سپردن در رهت

ماه نو دیدن جمال چون مهت

 

شه طبیبانه به بالین آمدش

دُر فشان از چشم خونین آمدش

 

چشم حق بین بر رخ او بر گشود

گفت کای فرمانده ملک وجود

 

هرگز این طالع نبودم در حساب

که نوازد ذره ای را آفتاب

 

پر زنان در دامن شه جان فشاند

مرد نامی مُرد نامش زنده ماند

 

مرحوم نیر تبریزی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , نیر تبریزی

 

----

 

احوالات جناب حر ابن ریاحی 

 

کربلاده حرّ ایدوب ثابت مقام عشقنی

اشگیله تپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

ایلمیشدی بیر اوزون مدّت خداونده گناه

عقلنه ایتدی رجوع گوردی ایدوبدور اشتباه

ایتمسه توبه اولار محشر گونینده روسیاه

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

عقلی ایلردی ملامت نفس شومین متصل

چوخ نصیحت‌لر ایدوبدور بلکه ایتسون منفعل

عاقبت اوز ایتدقی اعمالدن اولدی خجل

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

نور حق ایتدی تجلی خاطر غمناکنه

ویردی بیر تغییر حالت فهمنه ادراکنه

تا اوزین سالدی شهنشاهون قدوم پاکنه

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

ایتدی فرمایش امام آرتورما قیل و قالوی

باشوی قوزا گوروم کیمسن بیلوم احوالوی

من او بدبختم دیدی قورخوتموشام اطفالوی

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

من او بدبختم یول اوسته مانع اولمشدوم سنه

من او بدبختم سنی تسلیم ایدردیم دشمنه

من او بدبختم خطا سندن گلوبدور شیونه

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

من او بدبختم که غرق اولدوم گُنه دریاسینه

من ساتردیم دینمی دینسیزلرین دنیاسینه

من او بدبختم که عاق اولمشدی اوز مولاسینه

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

من او بدبختم خجالتدن یوزیمی دوتموشام

من او بدبختم که جام غصّه‌دن قان اوتموشام

من او بدبختم پیمبر قیزلارین قورخوتموشام

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

من او بدبختم یوزوم قاره گناهیم چوخ ذلیل

تاپماغا چاره قدوم پاکوه دوشدوم دخیل

بو گنهکاره اؤزون اول درگه حقه دلیل

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

حمدلله اولمَدیم توفیق ویردی حق منه

قالمادیم حیرت طریقنده یئتیشدیم ایمنه

خاک پایونده توکوپ گوز یاشی یالوارام سنه

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

ایتدی فرمایش امام ای حرّ سن آزاده‌سن

ایلدون توبه قبول ایتدی خدای ذوالمنن

گوردی چوخ یاخشی ثمر واردور نهال توبه‌دن

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

قوزادی باشین دئدی ای میرحق ای شاه دین

قوی گیدوم گمره سپاهی ایلیوم آگاه دین

ویر اجازه من اولوم اوّل شهید راه دین

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

قوی بو صحراده لباس جنگی اوّل من گییم

قوی گیدیم گمره سپاهه سوزلرین حقین دییم

قوی منی بیرده خانملاردان گیدیم عذر ایستیم

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

گیتدی بیر باش خیمگاهه زینبه ویردی سلام

عرض ایدوب ای سرپرست عترت خیرالانام

گلمیشم عُذر ایستیم یولدا سیزی قورخوتموشام

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

گیتدی میدانه نصیحت ایتدی قوم و قارداشین

جان ویرن وقته امام آلدی دیزی اوسته باشین

گوردی بوحالی فرحدن توکدی گؤزدن گؤزیاشین

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

روز عاشورا سپاه کوفه چوخ مسروریدی

مرد نصرانی حسینون قتلنه مأموریدی

قتلگاه کربلانی گوردی رشگ طوریدی

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

سویلدی سنده یارالی نور حقّه ناظرم

گِچ گناهیمدن منی عفو ایت پریشان خاطرم

سن کیمی قربانه قربان اولماقا من حاضرم

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

من مسیحی‌زاده، عیسی دینینون پابندیم

اهل توحیدم، خدای لاشریکه بنده‌یم

ایلدیم توبه گذشت ایله منی شرمنده‌یم

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

«کهنموئی» بندۀ حقسن، ولی آزاده‌ سن

بوینوا گَل سالما ذلّت طوقنی دنیاده‌ سن

ایت حقیقی توبه، حرّین توبه‌سین سال یاده‌ سن

اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی

 

مرحوم کهنموئی

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: احوالات جناب حر ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , کهنمویی

اینستاگرام نوحه باران

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">