اینستاگرام نوحه باران

متن کامل اشعار آیینی فانی تبریزی بخش سوم

مجموعه کامل متن اشعار ترکی و فارسی استاد فانی تبریزی (عباس داداش زاده) در مدح و رثای اهلبیت علیهم السلام - بخش سوم

-------------------------------

سرو خرامان

 

ای جان چه شود روزی بینم رخ جانان را

آن ماه جهان‌آرا یا مهر درخشان را

 

در باغ همه گل‌ها مشتاق رخ یارند

تا از دل و جان بینند آن سرو خرامان را

 

بس کفر سر زلفت آشفته بود بر دوش

ترسم ز پریشانی یغما کند ایمان را

 

از غمزه و مژگانت دل‌ها همه در خون است

بر هم بزن ای دلدار آن لشگر مژگان را

 

در ملک سیه‌چشمان تو پادشه حُسنی

ما بندة تسلیمیم شاهنشه خوبان را

 

لب تشنة وصلیم و دلخستة هجرانیم

خود وعدة وصلی ده این خستة هجران را

 

تا کی ز فراق تو دل خون کند ای دلبر

باز آی و چراغان کن این بزم پریشان را

 

ای حجّت حق گر تو از پرده برون آیی

در پای تو اندازیم جانانه سر و جان را

 

ظلمتکده شد گیتی از ظلم و ستمکاری

از عدل منوّر کن این عالم امکان را

 

هر حکم که فرمایی ما بندة فرمانیم

از جان همه فرمانبر فرمایش سلطان را

 

آدینه بود جانا وقت است که باز آیی

خاموش کنی در دل این آتش هجران را

 

مولا تو شفاعت کن در روز جزا از لطف

این «فانی» مسکین و سرگشتة حیران را

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

اشاره به شب عاشورا

و شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)

 

خواهم ای یاران کنم چون نی، نوا

تا زدل گویم حدیث نینوا

 

ای خدا دستی زپا افتاده را

تا بگویم ماجرای کربلا

 

روز عاشوراست و روز عشق و خون

روز جانبازیّ مردان خدا

 

نغمة تسبیح ذرّات جهان

کرده پُر، گوش سمک را تا سما

 

ذکر یا قدّوس از لاهوتیان

می‌نوازد گوش هر درد آشنا

 

علّت ایجاد عالم در میان

همچو قطبی، بین اخوان صفا

 

سالکان از جذبة ارشاد شاه

مست استغنای حیّ کبریا

 

جملة اصحاب عرفان محو حال

غرق حیرت در رخ شاه ولا

 

طی نمودند از طلب، شوریدگان

هفت شهر عشق تا کوی فنا

 

گوش جان‌ها پر زبانگ «ارجعی»

محو و مات حق، برون از ماسوا

 

بس که درد و رنج هجران دیده‌اند

منتظر بر وصل یارند و لقا

 

عقل را گفتم که بس کن ماجرا

عشق گفتا: رو به آغوش بلا

 

رفتم از نزدیک بینم شور عشق

شور جانبازان دشت کربلا

 

خیمه گاهی دیدم آنگه رشک طور

رشک خلد و غبطة حور و قصور

 

خیمه‌گاهی در صفا بیت‌الحرام

محرمانش آفرینش را قوام

 

خیمه‌گاهی پر زغیرت، پر زشور

دارد از آزادگی‌ها صد پیام

 

نور یزدان جلوه‌گر از قبّه‌اش

روشن از انوار حیّ لاینام

 

شه در او چون مه، میان اختران

اختران، چون هاله دور آن همام

 

صد جهان ذوق و صفا و عشق و شور

خفته اندر قلب هر یک بی‌کلام

 

در زمین از زمرة افلاکیان

عاشقانی زنده دل بی‌ننگ و نام

 

عارفانی بینم از دلدادگی

چهرشان از آتش دل، سرخ فام

 

زاهدانی بینم اندر کوی عشق

در عبادت بی رکوع و بی‌قیام

 

مست عرفان هر یک اندر گوشه‌ای

بی می و میخانه و ساقیّ و جام

 

شکر حق، کز لطف ذات ذوالجلال

پیش هم جمعند مردان کرام

 

در خیال آمد دُر ناسفته‌ای

چون گل نشکفته در آغوش مام

 

عشق را گفتم که هان! اصغر کجاست؟

آن که او را صد درود و صد سلام

 

رهنما شد عشق، دیدم گوهری

خفته در گهواره گویا اختری

 

اختری در برج ایوان شرف

راز «کنت کنز» حق را متّصف

 

آن دُر دریای عشق و معرفت

بود اندر دُرج لاهوتی صدف

 

نور یزدان موج میزد در رخش

و آن رخ از الطاف حقّ اندر شعف

 

خاصّه بر دور خیام آن گهر

انبیا اندر طواف از هر طرف

 

بهر تشریفش به فردوس برین

منتظر حوران جنّت صف به صف

 

کوثر و تسنیم و زمزم، سلسبیل

هر یک اندر گوشه‌ای جامی بکف

 

در مقام و رتبه و اصل و نسب

متّصف بودی به سلطان نجف

 

بی‌سخن اما لب خاموش او

صد سخن دارد به ارباب شرف

 

نام او اصغر، ولی در کوی عشق

اکبری بودی ز اولاد خلف

 

طفل بود اما دلیل راه عشق

آخرین قربان قربانگاه عشق

 

تا شنید از گوش جان آوای عشق

آن ندای پیر استغنای عشق

 

گفت: لبیک ای پدر، جانم فدات

می‌خرم با نقد جان کالای عشق

 

نغمة «هل من مُعینت» را به جان

من خریدارم در این سودای عشق

 

تا کنم جان را فدا در کوی عشق

عاشقم من عاشق شیدای عشق

 

در سرم شوق لقای کبریاست

خود تو گویی چون کنم افشای عشق؟

 

تشنة آب بقایم ای پدر

سرخوشم کن از می مینای عشق

 

لطفی ای دریای شور و اشتیاق

تا رسانی قطره بر، دریای عشق

 

ساقیا جامی دگر با دست خویش

پرکن از میخانة والای عشق

 

تا در این وادی پررنج و بلا

سرنبازم خود، مگر در پای عشق

 

ساقی لب تشنه آمد سوی مام

خواند اصغر را، برون شد از خیام

 

می درخشد همچو دُر در دست باب

بی‌تو ای گوهر شود عالم خراب

 

اختری روشنگر ارض و سما

در کف خورشید گویا ماهتاب

 

جملة ذرّات هستی در خروش

از نگاه ماهتاب و آفتاب

 

می‌سرودی لعل شورانگیز او

با زبان بی‌زبانی آب، آب

 

تشنه بود، اما لب نوشین او

صد حکایت می‌نمودی از شراب

 

تشنه بود، اما زشکرّ خنده‌اش

ماسوا سیراب بودی بی‌حساب

 

ماه رویش می‌درخشید از ضیاء

روشن از انوار رویش نُه قباب

 

خفته گویا در ید بیضای شاه

«سه ولد با چار مام و هفت باب»

 

دید با چشم الهی چشم شاه

در همه افلاک و انجم انقلاب

 

شد به سوی رزمگه با صد شتاب

تا دعای او نماید مستجاب

 

گفتم ای دل،‌ مام عصمت در کجاست؟

آن که دل باشد به حال وی کباب

 

آنکه اصغر بود او را جان جان

نام وی در بین نسوان بُد رباب

 

دل بگفت: ای جان، چه گویم از رباب

داده صد جان از فراق آفتاب

 

در قمار عشق و در دلدادگی

هر چه بودش باخته، الاّ حجاب

 

طفل اندر دست آن آب حیات

جملة افلاک و انجم، محو و مات

 

شه زبان بگشود با صد درد و آه

تا مگر سیراب گردد قرص ماه

 

گفت: هان! ای کوفیان، که برده‌اید

از در حق، بر در شیطان پناه

 

در کدامین کیش و مذهب، منع شد

قطره آبی بر رضیع بی‌گناه

 

خاصّه آن باشد ز اولاد علی‌(ع)

میوة قلب نبی‌(ص) نور الاه

 

خواهش آب از سپاه پست و دون؟!

شهریار دین ز قومی دین تباه؟!

 

ای عجب! از گردش دور زمان

آه از این درد و مصیبت آه آه

 

داد از آن ظلم و جفا، آن مکر و کین

داد از آن، بیداد قومی روسیاه

 

واژگون گردد الهی آسمان

تا نبیند چشم گردون این گناه

 

از کمان کینه، ناگه حرمله

زه کشید و کرد عالم را تباه

 

بس کن ای فانی دگر این ناله را

جان عالم سوختی زین نی، نوا

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: احوالات تاسوعا و عاشورا ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

مناجات حضرت امام حسین (ع)

در قتلگاه

 

یکّه و تنها قالوب میدانیده سلطان دین

نور چشم مصطفی سر حلقة اهل یقین

 

عالم شوق و وله‌ده پادشاه ملک عشق

طاقتون آلموشدی گویا زخم تیغ آهنین

 

نغمة «وجّهتُ وجهی» دلده سرگرم حضور

مست و مدهوش جمال حضرت جان‌آفرین

 

آه واویلا اوساعتدن که قوم ظلم و کین

بیر جفا‌ایّدی بویاندی قانه اول غرّا جبین

 

مه‌جبینندن آخوب قان دولدی چشم مستنه

ماسوانی دوتدی اول بیدادن داد و انین

 

عین عین اللّهی قان دوتدی اوقانی سیلماقا

قوزادی دست خدائی گوشة پیراهنین

 

قلبِ قلبِ عالم اولدی آفتاب آسا عیان

بوسه‌گاه ایتدی او قلبی ناگهان بیر تیرکین

 

اوخ کی دیدی قلبینه قان اولدی قلب کاینات

سیندی اسلامه اولان بو ظلمیله حصن حصین

 

تیره و تار اولدی یکسر شش جهات و نه قباب

آشکار اولدی جهاندا شور روز واپسین

 

جملة ذرّات عالم آب و آتش، باد و خاک

باتدی یکسر ماتمه اول غصه‌دن اولدی غمین

 

ناله و افغانه گلدی جملة افلاکیان

نازل اولدی عرش اعلادن یئره روح‌الامین

 

بو مصیبتدن پریشان اولدی جمله ماسوا

پردة ماتم چکیلدی گویلره مثل زمین

 

تا که جاری اولدی ثاراللّـه یئره یاحق یازیب

کربلا دشتی سراسر اولدی رشگ ناف چین

 

قویدی یوز درگاه حقده سجدیه سلطان عشق

اولدی مشغول ثنای ذات ربّ‌‌العالمین

 

عرض‌ائدیب عشقنده یارب ماسوادن گیچموشم

بندة مسکینوم ایّاک نعبد نستعین

 

یوخ گلایم درد و محنتدن نه فرمان ایله‌سن

حکموه تابع‌دی دلدن پور ختم‌المرسلین

 

من رضاوه راضیم ای خالق ارض و سما

امریوه تسلیم محضم دلدن ای جان‌آفرین

 

سالک عشقم طریق عشقده تعلیم ایدوب

بوسلوکی قائد هستی امیرلمؤمنین‌

 

سیرة جدّیمدن اوتری من شهید اولاّم که تا

اولماسون بازیچه احکام خداوند معین

 

ورموشم یتمیش ایکی قربان منای عشقده

تا یئرین آلسون جهاندا حکم و دستورات دین

 

من تحمّل ایلرم مینلر بلا و محنته

اولماسون تعطیل تا مفهوم آیات مبین

 

من فراموش ایتموشم دنیا و مافیهانی تا

اولموشام یاد لقائیله بوگون خلوت‌نشین

 

شکر للّـه جمله یاران باش و جان ترکین قیلوب

اولدولار منزلگه قرب و لقاده همنشین

 

لطف و احسان‌ایله یارب شاعر و مداحمه

«فانی و فیروزی» فیروز‌ایله روز واپسین

 

گلدی سس درگاه عزّلم یزلدن گوئیا بو سس

گل حسینیم گل که سن سن زینت بزم لقا

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام حسین (ع) مناجات , احوالات قتلگاه ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

حضرت امام زمان (عج)

 

تا به کی سودای وصلت از رقیبان بشنوم

«خود سخن گو کز دهانت نغمة جان بشنوم»

 

گوش جان را نیست یارای نیوشیدن ز غیر

لب گشا تا از تو وصف حُسن جانان بشنوم

 

طاقت و تاب فراقت را ندارم رحمتی

تا به کی قول و غزل از وصل و هجران بشنوم

 

آرزویی هست در دل لب‌گشا ای پیر راه

تا ز لعل دُر فشانت ذکر سبحان بشنوم

 

هر غم و دردی که دارم کرده‌ام در دل نهان

کز شمیم جانفزایت بوی درمان بشنوم

 

زاهدان را نیست در سر شور عشق و عاشقی

شاید این افسانه را از پور عمران بشنوم

 

ارزش می را نداند خرقه‌پوشان مجاز

وصف این اکسیر جان باید ز مستان بشنوم

 

سال‌ها گشتم خُمار اندر دل میخانه‌ها

تا شبی از گوش جان هو حق ز رندان بشنوم

 

گوش دل یازیده‌ام جانا که از لعل لبت

سرّ توحید و تجرّد راز عرفان بشنوم

 

رحمتی کن مکرمت فرما که از ذرّات کون

نغمة تسبیح حق پیدا و پنهان بشنوم

 

در دلم بود از طفولیت که رمز و راز عشق

از دم پیر مغان مهدی دوران بشنوم

 

حالیا من رمز و راز این حیات جاودان

از لب اهل ولا وز صوت قرآن بشنوم

 

گوش «فانی» را نباشد طاقت گفتار لاف

وصف هو گویید یاران تا که از جان بشنوم

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

اربعین حسینی

و پایان اسارت و رفتن بسوی مدینه

 

القصه حدیث درد غربت

آن جور و جفا و رنج و محنت

 

آن محنت غربت و اسارت

و آن پستی خصم بی مروّت

 

با لطف و عنایت خداوند

  شد مایه فخر آل عصمت

 

پیروزی این نبرد جانسوز

 با ما شد و شد عدو خجالت

 

پیروز در این نبرد بالّه

 مائیم ز دولت شهادت

 

ما معدن عزّ و فرّ و جاهیم

 ما معنی شوکتیم و عزّت

 

دور است ز خاندان عصمت

 تسلیم ستم  قبول ذلّت

 

هرگز نسزد به آل طاها

  تمکین به گروه پست فطرت

 

آمد به سر آن بلا و آلام

 رفتیم سوی مدینه از شام 

 

بودیم همه ز درد هجران

 نالان و غمین و دیده گریان

 

گفتیم به رهنمای موکب

 کای قائد زمره اسیران

 

این قافله را گذردهی گر

 از کرب و بلای شاه عطشان

 

گردیم همه بدور آن شمع

 پروانه صفت در آن بیابان

 

تا گریه کنیم از دل و جان

 چون ابر بهار بر شهیدان

 

بردند سپس قطار غم را

 در دشت بلا بسوی جانان

 

ناگاه دیار جان جانان

چون کعبه به دیده شد نمایان

 

عطر خوش کوی یار گوئی

 پیچیده به دشت و کوه و بستان

 

این بوی خوش دیار عشق است

  یا نکهت جانفزای رضوان

 

 گفتیم که ناقه را نگهدار

 ای ناقه سوار کوی دلدار 

 

اینجاست همان دیار دلبر

 آن جوهز جان هفت کشور

 

اینجاست که شد حسینم از جور

 لب تشنه شهید راه داور

 

اینجاست که شد علیّ اکبر

 مقتول جفای قوم ابتر

 

اینجاست که از ستم علمدار

 غلطید به خون خویشتن در

 

اینجاست که از سموم کینه

شد غرقه به خون علیّ اصغر

 

اینجاست که قاسم سهی قد

 شد کشته جور قوم کافر

 

اینجاست که خیمه های اطفال

 از جور عدو گرفت آذر

 

اینجاست که از جفای دشمن

خون شد دل خاندان حیدر

 

 اینجاست که خیمه گاه سلطان

 گردید ز کینه تیرباران 

 

تا غمزدگان آل طاها

 دیدند دیار کربلا را

 

از ناقه خود زمین فتادند

کردند همه فغان و غوغا

 

شد شور قیامتی نمایان

 اندر دل دشت و کوه و صحرا

 

هر مادر غم کشیده بوئید

 عطر گل خود به زیر غبرا

 

سرگرم وصال یار خویشند

 از مرد و زن و ز پیر و برنا

 

من نیز حسین خویشتن را

 بودم به میان دشت جویا

 

جویای بقای آفرینش

 آن مظهر حق ، شهید تقوا

 

اینجاست که آرمیده در خاک

 آن آیت ذات حیّ اعلا

 

 تا مرقد او به بر گرفتم

 فریاد و فغان ز سر گرفتم 

 

گفتم که غمم ز سر بگویم

یا کوته و مختصر بگویم

 

گویم ز جفای کوفه یا شام

 یا محنت این سفر بگویم

 

از درد و غم خرابه گویم

یا خون شدن جگر بگویم

 

ازغصه دختر سه ساله

 یاشرح غم دگر بگویم

 

با باد صبا حدیث عشقت

هر روز و شب و سحر بگویم

 

گه شرح فراق جانستانت

 با شمس و گهی قمر بگویم

 

گه قشه داستان ایثار

 بر اهل جهان ز سر بگویم

 

گوید دل من، تمام غمها

 باخاک تو سر بسر بگویم

 

 هر جا نگرم غم است و اعدا

 درد است و ملال و رنج و غوغا 

 

یکسو همه مادران عاشق

در مهر و وفا و عشق صادق

 

درد و غم هجر را کشیده

 آخر شده بر وصال لاحق

 

گویند بهم به رمز و ایماء

شرح دل دردمند واثق

 

چون کوه به صبر و بردباری

 بودند همه بلند و شاهق

 

بودند همه وفا گزینان

 مشتاق حقیقت و حقایق

 

سرمست وصال یار خویشند

 مدهوش حق و بهم موافق

 

بودند همه ز فرط ایثار

 فارغ ز تمامی علایق

 

جز صحبت یار هچکس را

 در بزم لقا نبود لایق

 

 شد نوبت کوچ کاروانم

 هنگام فراق جانستانم

 

خیمه زدن امام سجاد (ع) در نزدیکی شهر مدینه    

 

سر زد ز افق چو نور خورشید

شد وقت وداع روح توحید

 

بودند اگر چه کاروانم

از دور زمان ملول و نومید

 

تا شهر مدینه شد نمایان

اشک از مژه ها دوباره جوشید

 

فرمود «بشیر» پاک دل را

سجاد امام حق و جاوید

 

کای پیک برو به شهر یثرب

شهری که بود سرای تمجید

 

رو شرح حدیث کربلا را

گو از دل و جان به اهل توحید

 

تا رفت و خبر بداد از غم

ارکان مدینه جمله لرزید

 

از ظلم عدو چگویم ایدوست    

خورشید فغان نمود و ناهید

 

از بسکه بلا فزون ز حد بود    

شد خسف مه و ستاره نالید

 

 افراد میدنه جمله غمناک  

کردند ز غصّه پیرهن چاک  

 

آگاه شدن اهل مدینه از ماجرای کربلا

 

می گفت بشیر پاک فطرت    

آن پیک صدیق با دیانت

 

در شهر مدینه رفتم اول    

بر مسجد حضرت رسالت

 

گفتم درگ اهل یثرب اینجا    

جا نیست به اهل بیت عصمت

 

فریاد و فغان کنید و زاری

کشتند عدو چراغ وحدت

 

کشتند سلیل مصطفی را

در طفّ گروه پست فطرت

 

آری سر سبط مرتضی را

بر نوک سنان زدند امت

 

اکنون پسر حسین مظلوم

با خواهر و خاندان عترت

 

هستند برون شهر یثرب

سرگرم عزا و غرق محنت

 

جمعی همه دردمند و غمگین

رنجور و شکسته از اسارت

 

 من قاصد آن امام هستم

دارای بسی پیام هستم  

 

آگاه نمودن قاصد امام سجّاد (ع) اهل مدینه را

 

این ناله من چو نفخه صور

انداخت به چان بیدلان شور

 

از خانه برون شدند یکسر

محجوبه مخدّرات مستور

 

با زلف پریشان و پای عریان

نالان همه از جفای مذکور

 

غمگین و حزین و دیده گریان

از جور عدوی پست و مغرور

 

کردند فغان و آه و شیون

در خلد برین ملائک و حور

 

نادیده چنین غم عظیمی

تا بوده مدینه دیده هور

 

آگه چو شدند اهل یثرب

از جایگه امام منصور

 

بر این همه غم کند صبوری

هرگز به کسی نبود مقدور

 

رفتند همه بسوی سجاد

 آن مظهر داد و خصم بیداد

 

 آمدن اهل مدینه

 

دیدم همه را ز خُرد و اکبر

آیند بسوی ما چو صر صر

 

غمگین و شکسته حال و گریان

سرگرم عزا و دل پر آذر

 

صحرا همه غرق داد و شیون

گوئی که بپاست شور محشر

 

جمعیم همه بدور خیمه

آن خیمه گه سلیل حیدر

 

از خیمه برون شد او چو خورشید

روشنگر کلّ هفت کشور

 

با دیده پر سرشک و دلخون

بنشست چو قه به روی منبر

 

مردان مدینه تسلیت گوی

بر پور نبی به دیده تر

 

چشم همگان ز اشک خونین

قلب همه پر غم و مکدّر

 

مردم همه غرق درد و ماتم

سرگرم عزای شاه عالم

 

شاهکاری از استاد عباس داداش زاده

منخلص به (فانی تبریزی)

موضوع: احوالات اربعین ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

حضرت امام زمان (عج)

 

تو را از جوهر جان آفریدند

به درد عشق درمان آفریدند

 

رخت مرآت حُسن کبریائی

ز نورش ماه تابان آفریدند

 

جمال بی‌مثالت عالم‌آراست

تو را خورشید رخشان آفریدند

 

ز صبح صادق ماه جبینت

فروغ عشق و ایمان آفریدند

 

ز ابروی کجت محراب طاعت

ز لعلت آب حیوان آفریدند

 

ز لعل شکّرین باده نوشت

شراب شور عرفان آفریدند

 

ز دندان و لب میگونت ای دوست

عقیق و درّ و مرجان آفریدند

 

به صید صد هزاران ماه کنعان

تو را چاه زنخدان آفریدند

 

تویی آن نوگل زیبای هستی

که از بوی تو ریحان آفریدند

 

ز شمشاد قد محشر قیامت

بسی سرو خرامان آفریدند

 

به دور چشم مستت بهر تعویذ

صفوف فوج مژگان آفریدند

 

لطیف و پاکی و صافی، زلالی

تو را گویی ز باران آفریدند

 

تو ای آرام جان آخر کجایی؟

مگر غیر از تو سلطان آفریدند

 

تو هادیّ تمام عاشقانی

تو را مهدیّ دوران آفریدند

 

تو را ای گوهر دریای امیّد

به قلب خسته سامان آفریدند

 

به اثبات حق آن راز هستی

دو صد قانون و برهان آفریدند

 

به خلقت پیش از آدم بود و عالم

مگو در ماه شعبان آفریدند

 

ولایش را هر آن کو هست منکر

بر او دوزخ ز نیران آفریدند

 

به پاداش ولایش شیعیان را

رحیق و باغ رضوان آفریدند

 

به وصف آن جمال عالم‌آرا

دو صد مست و غزلخوان آفریدند

 

ادیبان سر کویش ز مستی

هزاران بیت و عنوان آفریدند

 

بسان زلف او آشفتگان را

پریشان در پریشان آفریدند

 

مخور غم «فانیا» دردی که داری

ز مهرش بر تو درمان آفریدند

 

تو را در پای آن سرو خرامان

چو اسماعیل قربان آفریدند

 

به میدان ولا و عشقبازی

سرت را گوی چوگان آفریدند

 

بیا ای دل به پایش جان فشانیم

که جان را بهر جانان آفریدند

 

خدای حیّ و واحد آفریدست

مگو چونین و چونان آفریدند

 

ردیف ار آفریدند است هشدار

به وزن است آنچه دستان آفریدند

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: نیمه شعبان ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

غم هجران

 

هجران اودی یاندیردی دل و جانیمی گل‌گل

آشفته قیلوب زلف پریشانیمی گل‌گل

 

آخر نفسیم‌دور اولورم هارداسان ‌ای یار

شیطان آلاجاق گلمه‌سن ایمانیمی گل‌گل

 

نفسیم‌دور ایچیردیر منه هِی زهر هلاهل

آلوده ائدیر چشمة حیوانیمی گل‌گل

 

جهل اولدورر آخر من بی‌نام و نشانی

لطفیله چوخات رتبة عرفانیمی گل‌گل

 

دل تشنه‌دی سیراب ایله ای آب حیاتیم

یاندیردی عطش سینة سوزانیمی گل‌گل

 

روح آز قالیری ترک ائده بو جسم ضعیفی

گل‌ بلکه گؤرم اول مه تابانیمی گل‌گل

 

ای حجّت حق هاردا قالوبسان؟ سنی تاری

دل ایستوری اول دلبر جانانیمی گل‌گل

 

ادرکنی سسی دولدوروب آفاقی، کی گل‌سن

غمدن بوشادارسان دل نالانیمی گل‌گل

 

بو جمعه‌ده گئشدی گئنه‌ده گلمدون ای یار

قورتارمادون آخر غم هجرانیمی گل‌گل

 

ذکریم بو اولوب هر گئجه‌لر درگه حقدن

گؤندر منیم اول عالمه سلطانیمی گل‌گل

 

گوز یاشلی سنی گؤزلوری بو فانی مسکین

گل‌سن گوره‌سن دیدة گریانیمی گل‌گل

 

قوی گویده قالا جمله ردیف‌لر نولور اولسون

گل روشن ایله ظلمت امکانیمی گل‌گل

 

فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

 حضرت امام زمان (عج)

 

اگر ظهور کنی نوبهار می‌آید

نسیم مژده برآرد که یار می‌آید

 

اگر ز پردة غیبت دمی برون آیی

بهار در قدمت مشکبار می‌آید

 

نوای شور، همه عُلویان به وجد آرد

به چنگ زهره چو گوید نگار می‌آید

 

فلک ز گردش چشمت فتد به حال سماع

ملک ز بادة وصلت خمار می‌آید

 

ز شرم، غرقِ عرق غنچه می‌شود در باغ

سوی چمن چو بت گلعذار می‌آید

 

خبر دهید به رندان مست بادة عشق

که پیر زنده‌دلان هوشیار می‌آید

 

ز دور نرگس مستش گرفته وام ولا

ز کوی میکده هم میگسار می‌آید

 

به یک اشارت ابروی او دو صد منصور

به دار بوسه زند سر به دار می‌آید

 

ز بهر فدیه به معشوق خویش جان عزیز

گرفته در کف خود جان‌نثار می‌آید

 

نشان دهد به مریدان عشق، راه وفا

امام عارفِ شب‌زنده‌دار می‌آید

 

سُلاله‌ای بود از نسل پاک مصطفوی

ز بهر رونق دین شهریار می‌آید

 

ز بهر طالب خون شهید کرب و بلا

گرفته تیغ به کف شهسوار می‌آید

 

امام کون و مکان بهر بسط قسط و وداد

ز عدل بسته کمر دلفکار می‌آید

 

رها کند به یقین عالم از شراره غم

خود ار چه از غم دل داغدار می‌آید

 

گناه «فانی» مضطر ز حد گذشته ولی

نموده توبه ز جان شرمسار می‌آید

 

فانی تبریزی 

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

 حضرت امام زمان (عج)

 

مریض درد عشقم هجردن باغریم اگر قاندور

آلوب میگون لبون رنگین علاجی وصل جاناندور

 

خط و خالون گورن گوندن ویریلدیم حسنوه دلدن

نچون مه عارضون گوردوم جمال حقّه برهاندور

 

جمالوندن عیان والشّمس اولور والّیل زلفوندن

باخان سویلر تعالی الّه بو رخ آیات قرآندور

 

قاشون محراب طاعت تک هلالی قامتون طوبی

یوزون بزم محبّتده دلا مشکوت عرفاندور

 

گوزون‌ دورون دوتوب یوخ‌ ذرّه باکیم‌ جور دشمندن

حمایت ایلین شهلا گوزوندن فوج مژگاندور

 

خیال ایدقجه هر دم وعدة وصلون گوزوم یاشین

الرکن سویلرم دلدن، سنه قربان دل و جاندور

 

نظر قیل چشم مستیله بو درویش پریشانه

داغیلسون تا اورک داغی گوروسن دیده گریاندور

 

یورولدوم درد و محنتدن، بو فرقتدن مصیبتدن

مریضم گل علاج ایله وصالون درده درماندور

 

ائدیبدور آیریلوق داغی غم و محنت گرفتاری

امیدیم یوخ اورک گولسون نچون که قانه غلطاندور

 

غریب‌لیق تشنه لیق هم آیریلوق داغی نجه گویلوم

آچیلسون غصّه‌دن غمدن بوشالسون‌دور هجراندور

 

ازل گوندن سنی ساقی یازیبدور خامة قدرت

گتور پیمانه‌ور می‌دن عنایت‌ایله احساندور

 

کرم قیل ساقیا آدینه‌دور بیر باخ آنان جانی

گورورسن حال فانی تک نجه حالیم پریشاندور

 

 فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

آیینه کردار

عالمده سنون تک گوزلیم یار تاپیلماز

عاشقلریوه سن کیمی دلدار تاپیلماز

 

درمان ائله سن گوشه چشمیله اگر سن

بو شهرده بیر کس داخی بیمار تاپیلماز

 

آشفته اگر ایلیه سن لشگر زلفون

دنیاده گولوم غیر گرفتار تاپیلماز

 

باشدان ایاقا مهر و وفا، صدق و صفاسن

سن تک گوزلیم آینه کردار تاپیلماز

 

شیریندی زبس صحبتون ای ماه جهاندا

سن شیوه ده بیر صاحب کفتار تاپیلماز

 

ای واعظ بی ذوق دئمه اهل صفاده

تنبور و دف و چنگ و نی و تار تاپیلماز

 

غفلت یوخوسی چولقالیب اهل جهانی

آختارما کی بو عرصه ده بیدار تاپیلماز

 

آشفته ائدر عالمی، افکار پریشان

ایمان اولا گر خلقده ادبار تاپیلماز

 

فانی نه گوزل نظمه چکیب صحبت عشقی

آختارما کی بوندان شیرین اشعار تاپیلماز

 

فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

عطر بهشت

 

ساقی جان عنایتی تا که به مِی وضو کنم

مست جمال هو شده وصل تو آرزو کنم

 

رنگ رخم چو زر شده از غم عشق روی تو

چند ز هجر روی تو روی به کو به کو کنم

 

رخ بنمای پیرمن تا که به خانقاه عشق

از سر شوق روی تو نعرة های و هو کنم

 

تا به حریم وصل تو راه بیابم از فراق

صبح‌و مسا ز هر کسی کوی تو پرس و جو کنم

 

گر سحری ز کوی تو باد صبا گذر کند

ای گل من ز بوی او عطر بهشت بو کنم

 

تا که به چین زلف تو دست رقیب کم رسد

شانه ز پنجه می‌کنم زلف تو مو به مو کنم

 

تا که ز چشم مست تو مست شوند بید‌لان

تربت پاک عاشقان شب همه شب سبو کنم

 

گه ز فراق روی تو راه جنون سپرده‌ام

گاه به «جمکران» شدم تا ز تو جستجو کنم

 

گر چو مسیح یک شبی بر سر من گذر کنی

زخم غم فراق تو در نفسی رفو کنم

 

خواهی اگر عنایتی، «فانی» هجر دیده را

لطف نمای تا ز دل، وصل تو آرزو کنم

 

فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

 حضرت امام زمان (عج)

 

دییردیم درد هجرانی قیامتدن علامتدور

ولیکن هر دمی گوردوم که مینلرله قیامتدور

 

تعالی‌الّه! اولور ساطع یوزوندن نور اشراقی

که کوی عشق و عرفانه چو مصباح هدایتدور

 

یوزون عقلی ائدیر یغما گوزون روحی سوزون جانی

خالون ایمانی خطّون دینی ای مَه بو نه حالتدور

 

دوزوبسن چشم مست اوسته خدنگ تار مژگانی

سنه قربان مگر جانا خیالون قتل و غارتدور

 

نگاه نرگس مستون ائدیر دیوانه عشّاقی

گوزون قربانی ناز ایتمه داخی غمزن کفایتدور

 

قدین سرو و صنوبردن یوزون خورشید انوردن

گوزون لبریز ساغردن لبون مِی‌دن حکایتدور

 

قاشون محراب اولوب مفتون عشقه دیر و مسجدده

جمالون سیری ای دلبر بو عشّاقه عبادتدور

 

پریشان کاکلون جانا دئدیم پابند کفر ایلر

ولیکن آنلییب گوردوم کی ایمانه دلالتدور

 

قیام قامتون جانا گورن حیران اولوب سویلر

تعالی‌‌الّه: بوقامتدور؟ و یا سور قیامتدور؟

 

فروغ عارضون گورجک دیدیم یارب نه صورتدور

وجاهت دور؟ ملاحت دور؟ ویا عین صباحتدور؟

 

یازاندا کاتب خلقت ازل گون مصحف عشقی

آدین تذهیب دیباچه او مصحفده کتابتدور

 

ملامت ایتمه گر عاشق اولوب مجنون زنجیری

اسیر زلف لیلادور که زنجیر ارادتدور

 

طریق عشق جاناندا عزیزیم جان نه لازمدور

بویولدا ترک جان اتمک ازل‌گوندن شهادتدور

 

حقیقت آختاران عاشق گرک ترک مجازایتسون

نچون راه حقیقتده ازل ترک ضلالتدور

 

اورک باشون دَلَه هرآن سنون عشقنده مین پیکان

باسوب آغوشیمه جان تک یقین بولّم عنایتدور

 

اگر چه آرزو دلده ازلدن وصل یار اولموش

ولیکن درد هجراندا نگاریمدن عنایتدور

 

تشکّر ایلرم منّت قویوب گر جانمی آلسان

سنون کوی وصالونده منه ئولمک سعادتدور

 

ندای ارجعی گر ایستی‌سن جانانیدن، دلدن

شهادت ایسته ای عاشق که مفتاح ضیافتدور

 

خیال حور و کوثردن گیچوبدور فانی مسکین

فقیر عشقه ای زاهد غم دلدار دولتدور

 

فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

در مدح  حضرت علی اکبر (علیه السلام)

 

مظهر حسن و وفا

 

تا سنون صورتوی خالق معنا یارادیب

منی اول عارضوه محو تماشا یارادیب

 

حسنوون نقشینی نقّاش قضا اهل دله

مظهر حسن و وفا آیت تقوا یارادیب

 

گون کیمی روشن ائدیر، کونی جمالون دیه‌سن

حق سنون مه یوزوی عالمه بیضا یارادیب

 

قاشلارون طرحی اولوب مسجده محراب دعا

زلفووون نقشی کلیساده چلیپا یارادیب

 

لبلرون شهد مصفّا کیمی، عارف‌لره حق

آب حیوانه قدر نوش و مهنّا یارادیب

 

گلشن حسنده ای سرو روان قامتیوی

سرولر ایچره عجب سرو دلارا یارادیب

 

گؤزلریم گورمده، اول گوزلروی، سویلدی دل

الله الله نه گؤزل گؤزلری شهلا یارادیب

 

گوئیا ای گؤ‍زلیم روز ازل دست قضا

سنی دلدار زمانه منی رسوا یارادیب

 

خلق ائدنده سنی معشوق جهان، خالق کون

«فانی» غمزده‌نی عاشق شیدا یارادیب

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت علی اکبر (ع) مدح و میلاد ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

دلبند گیسو

 

اگر شیخم اگر زاهد و یا از خیل رندانم

بحمدالله والمنّه غلام شاه مردانم

 

مرا عهدیست با زلفت چه در دیر و چه در مسجد

به جانت هر کجا باشم شها پا بوس سلطانم

 

چنان زیبا بود رویت که نتوان وصف یک مویت

من آن دلبند گیسویت که در حسن تو حیرانم

 

دلم هرگز نخواهد شد جدا از تار گیسویت

اگر در صُفّة شیخم وگر در صفّ رندانم

 

چو دیدم گیسوانت را به دوشت دیشب آشفته

از آن آشفتگی امشب پریشانم پریشانم

 

شرر از چشم جادویت به دین و دل برافکندی

ترحّم کن که چشمانت برد تقوی و ایمانم

 

ز دور نرگس مستت خدا را یک قدح پر کن

ندارم تاب مهجوری کُشد این درد هجرانم

 

به هجرانت دلم چون شمع می‌سوزد بهر جائی

اگر در طاق ایوانم وگر در کنج ویرانم

 

به امّید وصال تو چه شبها تا سحرگاهان

به یاد مصحف رویت شها مشغول قرآنم

 

اگر در عمر خود ای‌جان، دمی کردم فراموشت

از آن لحظه از آن ساعت پشیمانم پشیمانم

 

دلم دنبال پیری بود تا بینم رخ جانان

چو دیدم قامتت گفتم تو هستی سروبستانم

 

خصوص آن رمز عرفان را که بر همّام فرمودی

یقین کردم که در عالم تو هستی پیر عرفانم

 

دمی با تو مرا ای‌جان بِه از دنیا و مافیها

خدا را یک دمی بنشین که من مشتاق جانانم

 

اگر با لطف بنوازی و گر با قهر بگدازی

به‌فرمانت رضایم من مطیع حکم و فرمانم

 

غلام درگهم ساقی که «عابد» گفته‌ام «فانی»

کرم فرما شوم باقی تو هستی شاه امکانم

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

تماشای صفا

 

جانا مکن منعم ز دیدارت خدا را

آیینه می‌خواهم تماشای صفا را

 

عمری بود مشتاق آن رخساره هستم

کی بینم آن حُسن و جمال دلربا را

 

تو مظهر اوصاف حیّ ذوالجلالی

آیینه‌ای هستی جمال کبریا را

 

ای آفتاب برج هستی جان فدایت

کی می‌کنی روشن همه ارض و سما را

 

روشنگر دنیا و مافیها توئی تو

تو آیة «نورٌ علی نوری» خدا را

 

شاهنشه کون و مکان جانا توئی تو

از بهر تو حق آفریده ماسوا را

 

لب تشنگان مشرب عرفان و توحید

جویند در ظلمات دهر آب بقا را

 

دلدادگان عشق تو ای جانِ جانان

دارند بر لب، روز و شب ذکر لقا را

 

ساقی بیاور جام عرفان تا بنوشیم

از دست تو آن بادة مشکل‌گشا را

 

اندر طریق عشق و عرفان و محبّت

شمس هدی، فلک نجاتی اتقیا را

 

آن را که درد عشق، درد اوست هرگز

بر درد خود حاجت نمی‌بیند دوا را

 

ما را دگر ذوق و تمنّایی نمانده

خود از خدا خواهی مگر حال دعا را

 

تا کی بنالم از فراقت، جان فدایت

هجران تو آخر کُشد این بی‌نوا را

 

وصلت اگر در سرنوشتِ من نباشد

تغییر ده یارب به لطف خود قضا را

 

عالم پر از درد و غم و اندوه و کین است

مر منتظر آن جلوة ایزد نما را

 

فرعونیان در ظلم خود طغیان نمودند

ای موسی سحرآفرین بفکن عصا را

 

احکام دین در دست ما بازیچه گشته

ای وای بر قومی که نشناسد خدا را

 

مردم گرفتار بلای بی‌شمارند

جانا رها کن از بلا هر مبتلا را

 

ای مظهر حقّ و عدالت صبر تا کی؟

با یک نظر ویران نما کاخ جفا را

 

لطفی کن و از پرده غیبت برون آی

تا شیخ و زاهد کم کند روی و ریا را

 

گفتم صبا را گر روی بر کوی جانان

از ما رسان، عرض سلام، آن آشنا را

 

گفتا که کس را نیست ره بر خلوت او

الاّ کسی کو طی کند راه فنا را

 

گفتم که کی بینم جمال دلربایش

گفت آن زمان کز سر نهی باد هوا را

 

گفتم فراقش آتشی بر دل نشانده

گفتا فراق آری کُشد اهل وفا را

 

گفتم که کی از پردة غیبت درآید

گفتا خدا داند حدیث دلگشا را

 

گفتم چرا دیوانه گشتی باز، «فانی»؟

گفتا نمی‌بینم دگر آن مَه‌لقا را

 

گفتم صبوری کن صبوری کن صبوری

گفتا صبوری تا بکی، لطفی خدا را

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

ماه عالم آرا

 

ما همه قطره و تو دریایی

ما همه ذرّه و تو بیضایی

ما همه بنده و تو مولایی

ای نهان از نظر که پیدایی

بی‌همه جایی و بهر جایی

 

حقّه لعل تو گهر گفتند

لب نوشین تو شکر گفتند

پرتو روی تو سحر گفتند

عالم آراست ماه اگر گفتند

تو همان ماه عالم آرایی

 

او که در ذات خویش بی‌همتاست

جلوه‌اش هم نهان و هم پیداست

نیست او را مکان ولی با ماست

لامکان را اگر مکان دلهاست

تو هم ای دلربا به دلهایی

 

ای رخت آفتاب عالمتاب

عارضت از چه هست پشت حجاب

عاشقان از فراق دیده پرآب

عالمی بهر دیدنت بی‌تاب

ز چه از پرده در نمی‌آیی

 

هم سما پر از جلوة رخ تست

هم ثری پر ز جلوة رخ تست

ماسوا پر ز جلوة رخ تست

همه جا پر ز جلوة رخ تست

در نهان بودنت هویدایی

 

ذات حق مظهر هویدایی است

منبع کبریا و زیبایی است

آیت شور و عشق و شیدایی است

حسن حق را اگر تجلایی است

تو همان حسن را تجلایی

 

چشم عاشق خمار دیدن تو

خسته و داغدار دیدن تو

نه منم بیقرار دیدن تو

می‌کشند انتظار دیدن تو

یک جهان دیدة تماشایی

 

از ازل سرخوش است تا به ابد

هر که از ساغر تو باده خورد

تا صبا پرده‌های ما ندَرد

ای نسیم سحر بیا که بود

دل همه مست و دیده رؤیایی

 

همه جا پر بود ز کین و خطر

غرق خون گشته قلب اهل نظر

ظلم از حقّ برده گوی ظفر

عدل در بند کینه است، مگر

به نجاتش تو دست بگشایی

 

در فراق تو هست اهل جهان

جمله دلخون و دیده اشک‌فشان

با نشانی و نیست از تو نشان

بی‌تو سرگشته است و سرگردان

ما سوا چون سپهر مینایی

 

تو خود از عاشقان داداری

سرخوش از جام وصل دلداری

تشنة عدل و داد و ایثاری

ابر فیضی چرا نمی‌باری؟

خشک شد مزرع شکیبایی

 

گر چه ما نیستیم لایق او

رحمتی کن به جان حضرت هو

همه غرقیم غرق جور عدو

همه مستیم بی‌شراب و سبو

مست امیال و مست دنیایی

 

دوش می‌گفت پیر باده‌پرست

بر همه بیدلان باده به دست

ای ز بویت جهانیان سرمست

ای بسا دل که بی‌تو خون شده است

ای بسا سر که بی‌تو سودایی

 

«فانی» سرگران دیده ترت

هست از بندگان مفتخرت

ما و عالم همه فدای سرت

مهدیا «عابد»م غلام درت

سر به خطّ تو تا چه فرمایی

 

استاد فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

تاراج عقل

 

تا بوروب آشفته زلفون باشدا چون تاج ایلدی

عقل و هوش و منطق و ایمانی تاراج ایلدی

 

« قاب قوسین» آیه سین تا شرح ائده عشاقه پیر

قاشلاریندان مشق آلیب تفسیر معراج ایلدی

 

نرگس مستیله باخدی اُول نگار می پرست

بو دل دیوانمی عرفانه محتاج ایلدی

 

گؤردی تا ملک محبّت شوکتون سلطان عشق

کون و امکان مُلکنی بالمَرّه حرّاج ایلدی

 

کعبۀ چاه زنخدانین گؤرن گؤندن گؤنول

ترک طُوف کعبه و هم ترک حجّاج ایلدی

 

من اناالحق سرّینی بولمزدیم اوّلدن، منی

راز عشقه آشنا منصور حلّاج ایلدی

 

وصلدن یوخ بیر خبر! یارب گورورسن دلبریم

اشک چشمی فرقتونده بحر موّاج ایلدی

 

چوخ اوتوزدوم فانیا لیکن منی ثابت قدم

بو قمار عشقده رفتار لیلاج ایلدی

 

استاد فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

سرّ نهان

 

بگذار کز پیمانه‌ات ساقی گلوئی تر کنم

فرش در میخانه‌ات با جان و دل از سر کنم

 

در آرزوی باده‌ات جانا دلم سوزد بیا

بهر نثار مقدمت صدها دُر و گوهر کنم

 

شبها به یاد لعل تو از هجر می نالد دلم

باشد که روزی وصل تو جانا به جان باور کنم

 

ای مَه فراقت هر شبی آتش به جانم افکند

افشای این سوز نهان بر ماه و بر اختر کنم

 

بهر نثار مقدمت هرگز ندارم هدیه‌ای

لطفی کن و در پای خود بگذار ترک سر کنم

 

چون درّ و گوهر در دلم مهر تو را پرورده‌ام

هیهات دیگر رو به این دنیای دون‌پرور کنم

 

جانا تو گر خواهی مرا در آتش قهرت کُشی

دور است از فرزانگی گر صحبت کوثر کنم

 

ای ساقی کوثر اگر لطفی به درویشت کنی

هم بانگ مستی سر دهم هم عهد با ساغر کنم

 

چون عشق آل‌مصطفی(ص) اندر دل من کرده جا

زیبد اگر جان را فدا بر آل پیغمبر کنم

 

شیخ است سر مست ریا، عارف ز خودبینی رها

یارب در این بیع و شرا آخر که را داور کنم

 

این «فانی» افتاده را سرّیست با لعل لبت

حیف است ایـن سرّ نهان در صفحة دفتر کنم

 

استاد فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

در مدح حضرت زینب کبری (سلام الله)

 

ای از تو عفاف را تفاخر

از صبر تو صبر در تحیّر

 

از درک وقار نفس پاکت

درمانده عقولِ در تحجّر

 

کی قدر تو را توان سنجش

نشناخته خشت خام از دُر

 

هرگز نرسد به درک فضلت

ارباب عقول از تفکّر

 

از آن همه رنج ها که بُردی

هر اهل دل است در تاثّر

 

بالله که تو برتری و والا

از هر چه خرد کند تدبّر

 

محتاج عنایت تو هستند

از خُرد و کلان و بنده و حُر

 

مام فلک از تو هست نازان

تا روز جزا به اهل عرفان

 

در دام غم تو پای بندم

صید تو بسته کمندم

 

جان تو که از جهان هستی

جز یاد تو را نمی پسندم

 

سرگشتۀ وادی جنونم

بیهوده دهد حکیم پندم

 

سوگند به عشق آتشینت

دل جز به لقای تو نبندم

 

ای بانوی هفت ملک هستی

بنما نظری که مستمندم

 

تو چارۀ هر چه دردمندی

من نیز علیل و دردمندم

 

بهبود من از عنایت توست

زهر است اگر شکر دهندم

 

بر لطف و عطایت آرزومند

بر آتش عشق تو سپندم

 

زینب قسمت دهم به زهرا (س)

از حق بطلب شفای ما را

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت زینب کبری (س) مدح ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

 زبانحال حضرت لیلا (سلام الله) به

جناب حضرت علی اکبر (علیه السلام) 

 

گیسوی پریشان

 

ایلیوب خم‌خم زلفون منی دیوانه اوغول

گل وریم شانه او گیسوی پریشانه اوغول

 

دوشنوب سنبل زلفون نه گوزل عارضوه

دییرم هاله‌دی گویا مه تابانه اوغول

 

عارضون شرح‌ایدور آیات الهی رقمین

بنزوری صفحة حسنون اودی قرآنه اوغول

 

نشر‌ایدور شمع جمالون بیله کیم نور لقا

یری وار منده اولام شمعوه پروانه اوغول

 

ایدوری کاکلون آشفته نسیم سحری

گذر‌ایلور دیه‌سن سنبل و ریحانه اوغول

 

قطره قطره دوزولوب طرف جبینونده عرق

یا، سمن غرقه اولوب گوهر غلطانه اوغول

 

یوخ گمانیم سویا گوز جامی مگر فیض وئره

بارش اشکمیله اول لب عطشانه اوغول

 

یاندور قلبیمی حسرت اودی گوردوقجا سنی

اشگ آلون دوزولوبدور صف مژگانه اوغول

 

دور پیمانه دی هر گردش مخمور گوزون

اودی مست‌ایلوری لیلانی بو پیمانه اوغول

 

وادی عشق و جنونه آپارور جذبه ایله

هر باخیشدا منی اول نرگس مستانه اوغول

 

ترک جان شرط لقای رخ جاناندی بلی

باش ویرر عاشق اولان جلوة جانانه اوغول

 

سنی سرمست ایلیوب بادة وحدت یری وار

گر لبون طعنه‌ ورا چشمة حیوانه اوغول

 

نیله‌سون بی‌کس آنان اونداکی گل عارضوی

ارغوان تک بویانوب گورسه قزیل قانه اوغول

 

بیر تلون قانه بویانسا یری وار لیلی آنان

دوشه مجنون‌کیمی گر کوه و بیابانه اوغول

 

ظلمله دور زماندور سنی مندن آیران

وای اولا وای بیله گردش دورانه اوغول

 

قصد‌ایدوبس گیده‌سن ایندی‌کی میدانه طرف

قویما سنسون شرف و عزّت شاهانه اوغول

 

عرصه‌نی تنگ‌ایله بو قوم جفا‌پروده تا

آنلاسونلار که ندور همّت مردانه اوغول

 

آغلا فانی گینه تکرارایله هر شام و سحر

ایلیوب خم‌خم زلفون منی دیوانه اوغول

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت لیلا (س) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حماسه نهرعلقمه

 

اولموش فرات اوستونده شور محشر

دوت مین قوشون بیر شیرلن برابر

 

بیر سمتیده سردار دین ابوالفضل

بیر سمتیده اشرار کینه‌پرور

 

بیر سمتیده سقّای تشنه کامان

بیر سمتیده کمگشتگان کافر

 

بیر سمتیده شور و صفا و عرفان

بیر سمتیده جور و جفا و منکر

 

جان تک باسوب آغوشینه سومشگون

حفظنده جهد‌ایلر سلیل حیدر

 

تنگ ایلیوب میدان کارزاری

رو‌به‌لره اول شیر شیر داور

 

گویا قیامتدور بوگون عوالم

آشوب و غوغادن دولوب سراسر

 

طوفان اولور موجه گلنده لشکر

باشلار دوشور نهر فراته یکسر

 

ناگه عدو بیر ظلم ائدیب کمیندن

ساق آل قلم اولدی بسان جعفر

 

غیظه گلیب عبّاس شیر‌یزدان

فریاد‌ائدیب ای قوم پست و ابتر

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

لشکر بولون بو صاحب‌الزّماندی

مه عارضی وجه‌اللّهه بیاندی

 

شمس رخی «اللّـهُ نوره» معنی

مشکوة نور حیّ لامکاندی

 

ذاتنده نور حق سرشته اولموش

یوزده صفات کبریا عیاندی

 

خاک رهی کحل البصردی حوره

نور جمالی جلوة جناندی

 

عزّ و جلال و شوکت و کرامت

مهر و وفا و الفته نشاندی

 

سبط نبی زهرایه نور دیده

نفس علیّ مرتضایه جاندی

 

قدوّسیان، کرّوبیان، ملائک

جنّ و بشر وصفنده ناتواندی

 

فرمان وئره، اجراسینه سراسر

ذرّات عالم، کونیله مکاندی

 

سردار دین ارشاده دل آچوبدور

لشکر جوابی تیریلن کماندی

 

گوردی علاج اولماز نصیحتیله

حاکم اویرده تیغ خونفشاندی

 

غیظه گلیب فریاد ائدوبدی لشکر

ساق آل گدیب باغریم اگرچه قاندی

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

مست اولموشام من بادة وفادن

تا کام آلا دل عالم بقادن

 

جانان یولوندا رند می‌پرستم

مست اولموشام من ساغر ولادن

 

اورگشموشم درس وفا و عشقی

مکتب سرای پور مصطفی‌دن

 

لب تشنه‌یم ظاهرده لیک جانیم

سیراب اولوب سرچشمة وفادن

 

گوردوم جمالون خیمه‌دن گلنده

مخمور عشقم چهر دلربادن

 

سردار دینم، یادگار حیدر

هیجا گونونده قوخمارم جفادن

 

ای فرقة کافر بولون که هرگز

ال چکمرم من شاه کربلادن

 

تکرار‌ائدیب اول شیردل شعارین

آلدی توان و تاب اشقیادن

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

ای قوم کین عبّاس نامدارم

نام آور میدان کارزارم

 

جانان یولوندا گیچموشم جانیمدان

من عاشقم اسلامه جان نثارم

 

جانیم فدادور شاه عالمینه

دار بلاده رند سر بدارم

 

پیمان بودور جانانیلن وجودیم

دوغرانسادا پیماندا پایدارم

 

دنیا بویی دشمن اولا سراسر

هیجا گونونده شیر روزگارم

 

اولدورموسوز یاران با وفامی

هجران غمینده یار بیقرارم

 

عهد ایتموشم حق اوسته بذل ائدم جان

ای قوم کین عهدیمده استوارم

 

دینه فدا اولماق منیم شعاریم

تاوار نفس پابند بو شعارم

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

من عاشقم درد و غم و بلایه

جانیم فدا دور شاه کربلایه

 

سردار دین سرلشکر حسینم

صاحب لوا سلطان نینوایه

 

من پور شیر بیشة شجاعت

من وارثم علیّ مرتضایه

 

وئرمشدی فرمان شاه مشرقینیم

تحصیل آبه طفل مه‌لقایه

 

آلدیم فراتین شرعه سین سراسر

دولدورموشام سو، مشک دلربایه

 

دلده واریدی آرزو، سومشکیم

سالم یئته اولاد مصطفایه

 

ناگه ویروب اوخ مشکیمه اوجاتدوز

ناله خیمدن طاق نُه سمایه

 

ساق پنجه می سالدوز اگر غمیم یوخ

ای قوم بی دین آنداولا خدایه

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

مست اولموشام مست شراب وحدت

مخمور جام بادة شهادت

 

جانان یولوندا گیچموشم جانیمدان

تا ایلیم اسلامدن حمایت

 

باک ائتمرم گر دولسا دشمنیله

بودشت غم ای فرقة ضلالت

 

من زادة شیر خدا علی‌یم

عبّاسم و سر حلقة شجاعت

 

من مظهر قهر خدای قهّار

من منبع شهامت و رشادت

 

من یادگار میر لافتی یم

من وارث علی شه ولایت

 

ساق آل فدا اولدی امیر عشقه

تاپدیم بو نوعیله علّو و رُتبت

 

صول الده گیتسه یوخدی ذرّه باکیم

هان! ای گروه کینه و جهالت

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

دل وئرمیشم من شاهد السته

سودائیم دلدار می‌پرسته

 

زنجیری زلف نگار مه‌رو

افتاده صیدم دست و پای بسته

 

دوتموش طریق میر انس و جانی

دل وئرمیشم چشم خمار مسته

 

من خستة تیر نگاه یارم

اولمام خدنگ کینه‌ایله خسته

 

مین خوشه سنبل دور ره وفاده

سینمده تیر کینه دسته دسته

 

سینماز اراده‌م جنگده اگرچه

اولسا عمودیله باشیم شکسته

 

اوج ولاده شاهباز عشقم

باش اگمرم خصم پلید و پسته

 

«منعمدی» کایناته شهریاریم

من «فانیم» او سرور خجسته

 

اود یاغدیرار شمشیر آبداریم

سیز یاغیان شاه تشنه اوسته

 

اما منه فرمان جنگ ویرموب

سلطان دین نخل هدایه هسته

 

بر ال گیدیب مندن ولی وجودیم

هر ذرّه سسلرسیز سپاه پسته

 

وَاللّـهُ اِن قَطَعتَموا یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَنْ دینی

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت ابوالفضل العباس (ع) شجاعت ,
زبان شعر و شاعر: نوحه ترکی , فانی تبریزی

-------------------------------

در ولادت حضرت امام سجّاد (علیه السّلام)

 

شاه عالمین لنگر زمین

سیّد و شهنشاه ساجدین

روی ماه او جنّت برین

نام او علی میر مؤمنین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

مام روزگار این‌ چنین ولد

از ازل نیاورده تا ابد

در عبادت و دانش و خرد

زیب آسمان زینت زمین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

بندة درش طاق بی‌ستون

محو و مات او جملة عیون

در ره ولا پیر رهنمون

آنکه حق بر او گفته آفرین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

جمله عابدین جرعه نوش او

عقل و علم و دین غرق هوش او

بهر حقّ باشد خروش او

خاتم ولا را بهین نگین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

جمله قدسیان محو راز او

صف به صف همه در نماز او

زلف حوریان جانماز او

در جمال او نور حق مبین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

شاه اولیا سرّ لوکشف

در رخش عیان شادی و شعف

داده حق بر او بضعة خَلَف

سرور جهان میر چارمین

شاه ملک دین زین العابدین

آمد خوش آمد، آمد خوش آمد

 

استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت امام سجاد (ع) مدح و میلاد ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

در مدح امیرالمومنین حضرت علی (ع) و

اشاره به واقعة غدیر

موشّح به حروف ابجد

 

ای به جهان آیت حّی ودود

جوهره جمله بود و نبود

 

با تو بود حق و حقیقت عیان

ذات تو از ذات حقیقت نشان

 

جلوه حسن تو صفات خدا

صورت تو آینه کبریا

 

دین و دیانت ز تو بالا گرفت

لفظ عدالت ز تو معنی گرفت

 

هست شها از دل شیدای تو

گشته جهان محو تماشای تو

 

واصل عرفان و حقیقت تویی

در ره حق پیر طریقت تویی

 

زادگهت بیت خدا ای فتی

عین خداوندی و عین خدا

 

حبل ولای تو به اهل جهان

هست ز حق موهبت بی کران

 

طالع فرخنده بود هرکه را

مهر تو افتد به دلش ای فتی

 

یافته‌ اند اهل حقیقت عیان

در رخ دلجوی تو سّر نهان

 

کار جهان راست شد از این کلام

تا که بیاورد سروش این پیام

 

لازمه دین حق است ای رسول

امر ولایت، که بود از اصول

 

منطق اسلام شود بی گمان

کامل از افکار علی در جهان

 

ناطق قرآن که بود جز علی ؟

غیر علی کیست به خاتم ولّی

 

سر به سر این مصحف ما وصف اوست

اوست که جز او به جهان ‌های و هوست

 

عزّت این عالم بی منتها

مهر علی باشد و اهل ولا

 

فارس میدان فصاحت بود

کاشف اسرار امامت بود

 

صوت نبی (ص) رفت به هفت آسمان

گفت به یاران کران تا کران

 

قافله سالار ولایت کجاست؟

پادشه ملک امامت کجاست؟

 

روز غدیر است و جهان جمله شور

کون و مکان غرق سرور است ونور

 

شورش محشر شده اندر غدیر

کرده نبی «اَنفُسنا» را امیر

 

تا همه بینند یدالله را

کرد بلند آن ید خیبر گشا

 

ثبت شود، هرکه منم یار او

هست علی سرور و سالار او

 

ختم رسل صاحب آیین و دین

کعبة جان قبله اهل یقین

 

ذوق نمود از قدح لطف یار

گفت خدا دشمن او خوار دار

 

ضامن آنم که بود یار او

دشمن آنم که بود خار او

 

ظلّ خدا در همه کون و مکان

مظهر خلّاق حق لامکان

 

غیر علی نیست در این ماسوا

روح نبی (ص) جان جهان فانیا

 

گرچه بود مثنوی ات ناتمام

بیت دگر گوی و بگو والسّلام

 

شعر موشَّح شده از ابجد است

لطف خداوند حق سرمد است

 

 استاد فانی تبریزی

منابع : کانال تلگرامی و سایت استاد فانی تبریزی

موضوع: حضرت علی (ع) مدح ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

حضرت امام زمان (عج) 

 

فصل زمستان گذشت فصل بهار است و کار

بلبل شیرین سخن آمده بر کوهسار

 

جلوه گر است ارغوان در چمن و کوه و دشت

جملۀ هامون شده منظر هر هوشیار

 

لاله و نسرین و گل ، یاسمن و نسترن

همچو گل سوسن از دور زمان کامگار

 

باد صبا می وزد ، می چمد از لطف آن

نرگس و سوری و سرو در طرف جویبار

 

بلبل شوریده حال مست غزل های ناب

جلوه کنان در چمن آهوی مشکین تتار

 

جملۀ ذرّات کون مست تجلّای دوست

نغمۀ تسبیح حق در لبشان آشکار

 

خواب گران تا به کی ؟ صبح بود ای رفیق

نغمۀ باد سحر می وزد از کوی یار

 

خون به دل عاشقان موج زند از فراق

منتظر وصل یار با جگر داغدار

 

نی عجب ار دل شود خون ز فراق ای عزیز!

دامن صحرا شده از غم او لاله زار

 

با همه شوری که هست در دل بستان و باغ

عقل همی گویدم : نی به جهان اعتبار

 

هر طرفی بنگری دامگه فتنه هاست

نیست امان بر کسی از خطر دامیار

 

دوش یکی ساده دل شکوه نمود از جفا

گفت: که دلخون شدم از فلک کجمدار

 

عارف وارسته ای گفت جوابش که هان!

گویمت این ظلم و کین، از که بود یادگار؟

 

جمله ز شیخ است و شه، این همه ظلم ای عزیز

نیست عزیزم خطا در سر این روزگار

 

نیست پناهی به خلق جز گل نرگس که هست

مظهر اوصاف حق بر همگان شهریار

 

خلق جهان منتظر تا که ز ره می رسد

بی گل رویش بود جمله جهان شوره زار

 

مهدی زهرا گزین گر طلبی راه عشق

باش ز جان ای عزیز در پی او رهسپار

 

شهد شهادت بنوش از کف ساقی عشق

مست رخ یار باش هستی اگر هوشیار

 

کوس اناالحق بزن از لب منصور خویش

باش ز جان «فانیا» جان به کف و سر به دار

 

 استاد عبّاس داداش زاده (فانی تبریزی)

منبع مجموعه کانالهای مدح و مرثیه

موضوع: حضرت امام زمان (عج) ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

 

----------------------------

در مدح حضرت رسول اکرم (صلی الله)

 

فصل زمستان گذشت آمده فصل بهار

باغ بود پر زگل دشت و دمن لاله‌زار

 

فاخته و عندلیب نغمه‌کنان بیقرار

غرق تماشای گل در طرف جویبار

 

جلوة هامون شده منظر هر هوشیار

جملة بستان و کوه پر ز گل و گلشن است

 

هر طرف از لطف یار یاسمن و سوسن است

سوری و نسرین و یاس در شُرف رُستن است

 

هر طرفی بنگری نور حق ذوالمن است

ذکر همه کاینات زمزمة کردگار

 

مرغ حق و بوالملیح از لب او نغمه خوان

نکهت نسرین و گل از دم او دلستان

 

رنگ گل مریم و بوی گل ارغوان

هست زآثاراو جمله عیان و نهان

 

آب روان هر طرف از پی او رهسپار

جملة افلاکیان مست می کوثر است

 

بزم همه خاکیان بوی گل و عنبر است

شب بود و آسمان غرق دُر و گوهر است

 

زینت هفت آسمان گرچه مه و اختر است

لیک ز انوار حق صبح بود لیل تار

 

طبع سخنگوی من باز روان گشته است

ناطقة پیر من تازه جوان گشته است

 

کلک گهر بیز من غرق بیان گشته است

خامة گل ریز من مُشک فشان گشته است

 

تا که سراید ز جان نعت نبی آشکار

جمله عوالم بود غرق نشاط و سرور

 

پیر و جوان جملگی سر خوش عشقند و شور

گو که به موسی‌(ع) ظهور کرده حقیقت ز طور

 

یا که عیان گشته است آیت شور نشور

غرق تحیّر همه عارف و پرهیزگار

 

تا که خداوند عشق کون و مکان آفرید

از گل مسنون بسی پیر و جوان آفرید

 

بر همه هستی عیان سرّ نهان آفرید

کودکی از نور خویش جوهر جان آفرید

 

گفت بود احمد‌(ص) و بر همگان شهریار

تخت شهان سرنگون شوکت کسری شکست

 

ساوه فرو رفت و ز آن رونق دریا شکست

آتش آتشکده یکسره از جا شکست

 

فیض قد و مش بحق جملة بتها شکست

کون منوّر شد از جلوة آن گلعذار

 

نغمة جاء‌الحق از هفت در آسمان

آمده بر گوش جان کرده حقیقت عیان

 

لال بود خسروان شاد همه بی‌کسان

جملة بتها نگون گشته ز اعجاز آن

 

بوی عدالت به کون گشت از او انتشار

سِحر همه ساحران عاطل و باطل شده

 

علم همه کاهنان باطل و زایل شده

رحمت حق بر زمین یکسره نازل شده

 

نعمت دیدار او بر همه شامل شده

جلوة اشراق حق گشته کنون آشکار

 

جمله جهان بی‌گمان با دل و جان مست اوست

هستی کون و مکان جملگی از هست اوست

 

جملة ذرات کون مطیع و پاست اوست

جان  دل ممکنات یکسره در دست اوست

 

معنی لولاک را کرده عیان کردگار

اوست عظیم و کریم اوست رئوف و ودود

 

اوست علیم و حکیم اوست عزیز وجود

اوست که حق در نبی وصف جمالش ستود

 

اوست که بر بندگان هست به حق نور وجود

اوست که اوصاف او هست چو اوصاف یار

 

روی چو ماهش بود روشنی صبح و شام

موی سیه چون شب و قامت محشر قیام

 

نوش لب لعل او آب حیات است و کام

ابروی باریک او همچو کمان، بی‌کلام

 

خلقت او در جهان هست بحق شاهکار

دور فلک مدتی گشت به لیل و نهار

 

سال و مه و هفته‌ها رفت به رسم قرار

گشت چهل ساله آن کودک عالی تبار

 

گرچه بسی درد و غم دید از این روزگار

مژدة بعثت رسید از طرف کردگار

 

گشت چو مأمور حق، بر همه آن خوش کلام

گفت که هنگامة ظلم و ستم شد تمام

 

وقت عدالت بود وقت صفا هست و کام

وقت عطا و کرم هست زحق بر انام

 

نعمت خود حق تمام کرده به خرد و کبار

بود جهان پر زغم از ستم اشقیا

 

اهل جهان جمله بر محنت و غم مبتلا

غفلت و جهل است و جور شیوة اهل جفا

 

غرق جهالت بود اهل جهان برملا

مست فسادند و شر نیست کسی هوشیار

 

جنگ و جدل بین خلق شیوة دیرین بود

شعر و شراب و فساد شکرّ نوشین بود

 

شیوة دخترکشی طالع زرّین بود

طاعت بتها به خلق منطق و آئین بود

 

نیست ز‌عرفان خبر هست جهان پر زعار

راه نجات از ره کفر و عناد و گناه

 

مصحف اوبا شد از جانب ذات الاه

هر که بخواهد زدل ز آتش دوزخ پناه

 

معجزة او بود هادی درویش و شاه

نام کریمش عظیم بر همه آموزگار

 

لیک عدو بر نبی‌(ص) کرد جفا و ستم

شد زشرار ستم نظم عوالم به هم

 

جان و دل ممکنات سوخت ز اندوه و غم

باز در آن دم که دل خون شده بود از الم

 

گفت: خدایا ببخش معصیت قوم خوار

بود به او آرزو کون گلستان کند

 

جملة اهل جهان طالب عرفان کند

عالِم و عالَم همه عارف دوران کند

 

جاهل بی‌چاره را چاره و درمان کند

لیک نشد اهل کین در پی او رهسپار

 

جنگ و جهادش ز جان با همه مشرکین

از سر تکلیف بود نی زسر کبر و کین

 

گاه حنین و گهی بدر غرور آفرین

گاه احد گه تبوک، در همه آئین و دین

 

بود هدف کردگار در همة کارزار

گفت ترا کافران کاذب گردون شدی

 

گه ز بیان عدو شاعر و مجنون شدی

گاه ز‌الحادشان ساحر و مفتون شدی

 

گرچه زجور و جفا خسته و دلخون شدی

لیک شد از صبر تو جمله عدو شرمسار

 

ای به جهان سرور و پادشه انس و جان

نُه فلک و هفت باب در حرمت دیده‌بان

 

کرسی و لوح و قلم جملة کون و مکان

آتش و آب است و باد، خاک و همه آسمان

 

از پی فرمان توست گردش این روزگار

جمله جماد و نبات گفت مدیحت عیان

 

سنگ زبان بر گشود گفت ثنایت ز جان

بارش باران تو لطف حق از آسمان

 

معجز شقّ‌‌القمر هست عیان در جهان

بلکه کرامات تو بی‌عدد و بی‌شمار

 

بحر عظیمی بود مکتب عرفان تو

درّ و گهرها بود در دل فرقان تو

 

درک کند عقل کی غایت تبیان تو

دل چه خبر دارد از باطن قرآن تو

 

ظاهر آن پرنگار باطن آن شاهکار

منطق فرقان تو غایت رحمت بود

 

مشعل عرفان تو نور هدایت بود

شیوة اخلاق تو عین کرامت بود

 

بندگی درگهت اوج سعادت بود

لطف تو بر بندگان هست به لیل و نهار

 

غبطه برد خسروان بر کله و تاج تو

مات بود قدسیان جمله ز معراج تو

 

مشعل حق باشد آن سراج وهّاج تو

جملة کون و مکان یکسره محتاج تو

 

عالم و آدم بود بنده و تو شهریار

جمله عنایات تو هست لطیف و جمیل

 

آیت قرآن تو هست بحق بی‌بدیل

سلسلة پاک تو در ره عرفان دلیل

 

بادة عرفان تو چون قدح سلسبیل

هست به احباب تو همچو می خوشگوار

 

نور هدایت به حق کیست به غیر از علی‌(ع)

کیست که انوار حق شد ز رخش منجلی

 

دیده نبیند علی‌ هست یقین ز احولی

کرده به دستور حق، نبی‌ علی‌ را ولی

 

تا که امّم بعد از او جمله شود رستگار

رهبر ما خود که از دودة احمد بود

 

گفت که امسال ما «سال محمد‌» بود

سال فر و عزّ و جاه سال مؤیّد بود

 

لطف و عنایات حق جمله مشدّد بود

بلکه مه و هفته‌ها یافته زو اقتدار

 

ای که ترا داده حق نعمت خلق عظیم

شافع روز جزا صاحب قلب سلیم

 

«فانی» مسکین ز جان گشته بکویت مقیم

با نظر لطف تو دور شود از جحیم

 

بندگی درگهت هست به وی افتخار

کرد حق از فیض تو جمله جهان غرق نور

 

شد ز تجلاّی تو پردة ظلمت به دور

گشت ز ارشاد تو نور حقیقت ظهور

 

یافت زتعلیم تو عالم و آدم شعور

شعلة عرفان تو زد به دل و جان شرار

 

استاد عباس داداش زاده (فانی تبریزی)

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: حضرت محمد (ص) مدح ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

 

الهی الهی به حق حسن‌

به آن عسکری‌، مونس ذوالمنن

 

به آن اسوة زهد و تقوی و راد

به آن زبدة عالم عدل و داد

 

به آن گوهر تابناک ولا

به آن جوهر عصمت کبریا

 

در این عصر بی دردی و ننگ و عار

رها کن مرا از غم روزگار

 

الهی الهی به مهدی‌ ماه

به آن صاحب مکنت و عزّ و جاه

 

به آن آخرین یادگار رسول

به آن طالب خون پاک بتول‌

 

به آن صاحب ملک و صاحب زمان‌

خدیو ملک منظر انس و جان

 

مرا می ز خمخانه او بده

شرابی ز مینای «یاهو» بده

 

ز جان تا شوم مست شیدای او

بسوزان دلم را به سودای او

 

جهان پر ز ظلم و ستم گشته است

پر از غصّه و درد و غم گشته است

 

نه از مهر و عدل و عدالت خبر

نه از دین حق و دیانت خبر

 

نباشد خبر از نشاط و سرور

نبینم به دوران به جز ظلم و زور

 

نه در خیل مردم وفا مانده است

نه مهر و نه لطف و صفا مانده است

 

برونها همه صلح و مهر است و داد

درونها همه پر ز مکر و فساد

 

در این روزگار پر از درد و غم

کجا باشد آن قائم منتقم؟

 

الهی به آن صاحب ذوالفقار

مرا وارهان از غم انتظار

 

به «فیروز» و «فانی» ز راه کرم

عنایت کن و وارهان از الم

 

به هر دو که باشند بیمار او

مهیّا نما راه دیدار او

 

کند شمس حق تا ز مشرق ظهور

مرا مست کن از شراب طهور

 

به آن جوهر جان و جان جهان

مرا ز آتش قهر خود وارهان

 

ندارم به کف غیر عصیان خویش

مرا میهمان کن به احسان خویش

 

به فضل تو هستیم امیّدوار

کرم کن ببخشا به هشت و چهار

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار استاد فانی

موضوع: حضرت امام حسن عسگری (ع) احوالات ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

اربعین حسینی

 

تا غمزدگان آل طاها 

 دیدند دیار کربلا را

 

از ناقه خود زمین فتادند  

کردند همه فغان و غوغا

 

شد شور قیامتی نمایان 

 اندر دل دشت و کوه و صحرا

 

هر مادر غم کشیده بوئید 

 عطر گل خود به زیر غبرا

 

سرگرم وصال یار خویشند 

 از مرد و زن و ز پیر و برنا

 

من نیز حسین خویشتن را 

 بودم به میان دشت جویا

 

جویای بقای آفرینش 

 آن مظهر حق ، شهید تقوا

 

اینجاست که آرمیده در خاک 

 آن آیت ذات حیّ اعلا

 

 تا مرقد او به بر گرفتم 

 فریاد و فغان ز سر گرفتم 

 

گفتم که غمم ز سر بگویم  

یا کوته و مختصر بگویم

 

گویم ز جفای کوفه یا شام 

 یا محنت این سفر بگویم

 

از درد و غم خرابه گویم  

یا خون شدن جگر بگویم

 

ازغصه دختر سه ساله 

 یاشرح غم دگر بگویم

 

با باد صبا حدیث عشقت  

هر روز و شب و سحر بگویم

 

گه شرح فراق جانستانت 

 با شمس و گهی قمر بگویم

 

گه قشه داستان ایثار 

 بر اهل جهان ز سر بگویم

 

گوید دل من، تمام غمها 

 باخاک تو سر بسر بگویم

 

هر جا نگرم غم است و اعدا 

 درد است و ملال و رنج و غوغا 

 

یکسو همه مادران عاشق  

در مهر و وفا و عشق صادق

 

درد و غم هجر را کشیده 

 آخر شده بر وصال لاحق

 

گویند بهم به رمز و ایماء 

 شرح دل دردمند واثق

 

چون کوه به صبر و بردباری 

 بودند همه بلند و شاهق

 

بودند همه وفا گزینان 

 مشتاق حقیقت و حقایق

 

سرمست وصال یار خویشند 

 مدهوش حق و بهم موافق

 

بودند همه ز فرط ایثار 

 فارغ ز تمامی علایق

 

جز صحبت یار هچکس را 

 در بزم لقا نبود لایق

 

 شد نوبت کوچ کاروانم 

 هنگام فراق جانستانم

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: احوالات اربعین ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

-------------------------------

اربعین حسینی

 

منم آنکه از فراقت غم جانگداز دارم

چه کنم که با تو پنهان سر کشف راز دارم

 

منم آن غمین بیدل که بلاکش فراقم

به وصالت آرزومند دل پاکباز دارم

 

به کجا روم که بی تو همه عالم است ظُلمت

زبهای دولت تو سر سرفراز دارم

 

چو شمیم جانفزایت به مشام جان رسیده

زهوای وصل رویت دل چاره ساز دارم

 

چه غم ار زجور دشمن، شده خاک تیره گلگون

که میان این گلستان چو تو سروِ ناز دارم

 

زجدایی تو خون شد دل داغدار زینب(س)

مه من مگر ندانی که به تو نیاز دارم؟

 

به نماز لیل گفتی که تو را به یاد آرم

همه شب به یادت ای جان هوس نماز دارم

 

زگذشت اربعینی شدم از جهان چنان سیر

که نه شوق خانه رفتن نه سر حجاز دارم

 

«غم دل چه‌ باز گویم که تو را ملال گیرد

کنم این حدیث کوته که غم دراز دارم»

 

دل دردمند فانی شده عاشق لقایت

نظری نما که من نیز نظر مُجاز دارم

 

 استاد فانی تبریزی

منبع کانال اشعار فانی تبریزی

موضوع: احوالات اربعین ,
زبان شعر و شاعر: نوحه فارسی , فانی تبریزی

اینستاگرام نوحه باران

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">