اینستاگرام نوحه باران

زندگینامه مرحوم کلامی تبریزی

زندگینامه مرحوم کلامی تبریزی به قلم آقای کریم مشروطه چی

جعفر بدایعی متخلص به کلامی در سال 1273 شدر شهر هنرپرور تبریز ، محله مارالان در یک خانواده متدیّن و متعصب چشم به جهان گشوده و نزد آقا میرزا محمد حسین مکتبدار معروف آن زمان،واقع در بازار شیشه گرخانه به تحصیل پرداخته است.

در عین حال، فن ساعت سازیرا نزد پدرش علی اکبر ساعت ساز فرا گرفته و تا پایان عمر عارفانه ی خود با قناعت به درآمدحاصل از این حرفه امرار معاش نموده است.

پدرش از پایه گذاران دسته حسینی (دلریش) بوده و با تسلطی که به دستگاههای موسیقی حزن انگیز داشته، خود،یکی از نوحه خوانان مشهور و با نفوذ دسته دلریش به شمار می آمده است و پسرش جعفر نیز، که از چهار دانگ صدای خدادادی برخوردار بوده،از عنفوان جوانیبه فراگرفتن ردیف های موسیقی ایرانی پرداخته و از محضر استاد کم نظیر موسیقی سنتی ایرانی ابوالحسن خان اقبال آذر نیز بهره فراوان برده و تسلطش به دستگاههای موسیقی ایرانی مورد تایید مرحوم اقبال آذر قرار می گرفته است.

چنانکه در سال 1348 ش آقای محمد نقش تبریزی تذهیب کار،خطاط،و موسیقی شناس تبریزی در تهران به مرحوم حسینقلی ،فرزند ارشد بدایعی روایت کرده است:

«در مجلسی که به منظور تجلیل از اقبال آذر بمناسبت بازگشت از سفر موفقیت آمیز هیئت موسیقی ایرانی از تفلیس تشکیل یافته بود، وقتی تاج گل بسیار زیباییاز طرف برگزارکنندگان مجلس به گردن اقبال آذر آویخته می شود، مرحوم اقبال در حالی که تاج گل را روی سر بدایعی خندان می نموده،می گوید: در جایی که جعفر آواز می خواند و موسیقی اجرا می کند،گلستانی است شکفته، که هر چه گل است باید به پایش ریخت» نگارنده ،خواهرزاده بدایعی،خوب به یاد دارم که در سال 1326 ش در نخستین سفرم به تهران، شبی همراه مادرم در محضر محترم دایی شرف حضور داشتیم، که ایشان با استفاده از ساز سنتوری که خودشان ساخته بودند گوشه هایی از یک دستگاه موسیقی را برای ما اجرا کردند، سپس چندین عدد استکان را ردیف کرده، به هر یک از آنها مقداری آب ریختند و آب آنها را آنقدر کم و زیاد کردند که با کوبیدن مضرابسنتور به لبه آنها صدای نت مطلوب خود را دریافت کنند. سپس همان گوشه ها را با استفاده از استکانها دوباره اجرا کردند.

با این که ما آگاهی لازم در مورد موسیقی مقامی نداشتیم،احساسِ هم آهنگی کامل و هم نوائی بین هر دو نوع اجرا، ما را به حیرت انداخت.

دو،سه سال بعد که از شدت گرمای تابستان تهران گریخته و برای چند روز استراحت به تبریز آمده بودند، مادرم به امر ایشان لحافی به پنجره زیرزمین کوچک منزلمان کشید و دایی، چند تصنیف و گوشه هائی در مایه آن تصنیفها اجرا کردند،و هنگامی که تصنیف ماندگار مرغ سحر را می خواندند شدت طنین صدایشان،یک جفت لاله جهیزیه مادرم را که در طاقچه بودند به ترنم در آورده بود. آنچه جای تاسف است، این است که جو حاکم بر خانواده و محیط آنروزی، اجازه ضبط آواز ایشان روی صفحه گرامافون را نداده است،و اینک ما هیچگونه یادگاری از آواز دوره جوانی بدایعی نداریم.

تنها اثری که از ایشان باقی است، نواری است که در سالهای آخر عمرشان در تبریز و در منزل برادر بزرگم آقای کاظم مشروطه چی در محضر استاد شهریار و با همراهی و هم نوائی ایشان ضبط شده است.

در این دیدار استاد شهریار غزلی در مایه ماهور ترنم کرده اند و دایی، ضمن اظهار تاسف از مساعد نبودن حنجره خود یکی از غزلیات خود را بنا به قول خودشان مرکّب خوانی نموده اند.

بدایعی علاوه بر صنایع ظریف ساعتسازی، موسیقی، تذهیب کاری،منبت کاری و شعر، در هنر نقاشی نیز«علیرغم مخالفت سرسختانه پدرش که اعتقاد داشت هر تصویری در روز قیامت، از مصوّر خود روح زندگی طلب خواهد  نمود» کار کرده و چندین اثر جالب از وی به یادگار مانده است.

معروفترین و اثر گذارترین آنها تابلویی است که مرد معتاد لاغر اندامی را در کنار منقل، در حال کشیدن تریاک نشان می دهد، به نحوی که همه اسباب و اثاثیه ضروری خانه و زندگی، حتی بنای مسکن وی، در لابلای دودی که از دهان او و سرِ حُقّه تریاک متصاعد می شود به تدریج کم رنگ شده و در هوا ناپدید می شود.

این تابلوی عبرت انگیز و معنی دار،که تاریخ 1322 ش را در ذیل خود دارد، در آن زمان مدتها در پشت شیشه مغازه بدایعی در معرض تماشای مردم قرار داشته و هر رهگذری که چشمش به آن می افتاده،در جا میخکوب می شده است.

بدایعی برای تابلو شعری سروده که در ذیل تابلو نوشته شده است:

ز دود حقه افیون هزار خانه خراب است

به سوی محو هر آنکس کشید پا به رکاب است

چو من هزار مصور اگر به خامه عبرت

بیاورد اثری نیست چون اساس سراب است

یکی از شاهدان تابلو،استاد اکبر مدرس اول هستند

که نگارنده اخیرا برای تکمیل چند کلمه محو شده

از ذیل تابلو به ایشان زنگ زدم، استاد بلافاصله

شعر را تمام و کمال برایم قرائت کردند،

گویی تابلو و شعر 64 سال پیش در

ذهن وقّاد ایشان حک شده است.

در هنر تذهیب نیز آنچنان ماهر بود که مرحوم

حاج علی عتیقه چی برای ترمیم جلد و تذهیب آثار

خطی کهن به او مراجعه می کرده است.با توجه به

این جهات بوده که استاد شهریار

در قطعه «مرغ پر شکسته»

که در پاسخ غزل موشح بدایعی سروده اند

او را «حقیقتا مرد ذی فنون» معرفی نموده

و به این ویژگی ها اشاره فرموده اند...

نامت (بدایعی) و کلامی تخلّصت

ما را کدام هست که گویم کدام نیست

پیچیده به، به شعر تو طومار (شهریار)

آری به لطف طبع کلامی، کلام نیست

بدایعی اگر چه در دوران جوانی

گهگاهی در شعر تفنّن می نموده ولی آنچه از وی

بجای مانده تقریبا در 15 سال آخر عمرش

سروده و (کلامی) تخلص کرده است.

مغازه ساعتسازی بدایعی در تبریز قبل از اینکه

خیابان شریعتی فعلی کشیده شود،

روبروی کوی میارمیاردر ابتدای ورودی محله لیل آباد

بین خیابان اصلی شهر( خیابان امام خمینی فعلی)

و مغازه های سنگی در ضلع شرقی قرار داشت

و بعد از مهاجرت به تهران،

ابتدا در خیابان ناصر خسرو نزدیک بوذرجمهری

مغازه دایر نموده سپس به بازار بزرگ

تیمچه حاجب الدوله طبقه دوم انتقال یافت

و از آن تاریخ مغازه خود را به حق

«هنرگاه بدایعی» نامید.

بدایعی در سال 1348ش در تهران زندگی را

وداع گفته و در قبرستان ابن بابویه واقع در شهر ری دفن شد.

روی سنگ مزار ویبیت منسجمی حک شده،

که ظاهرا اثر یکی از فرزندان با

استعداد آن پدر هنرمند می باشد:

درّ گرانبها که در این خاک خفته است

جان کلام،جسم کلامی،بدایعی است

به روایت مرحوم حسینقلی فرزند ارشد بدایعی

،مراسم سوگواری او در بازار تهران مسجد آذربایجانی ها،

با شرکت انبوه مردم و آذربایجانیان مقیم بازار،

بمدیریت دوست قدیمی و مشوّق او،

مرحوم حاج حسنناجیان نوحه خوان

مشهور هیئت آذربایجانی ها،آنچنان با

شکوه ویژه ای برگزار می گردد که خود،حاکی

از صداقت،صمیمیت و نفوذ بدایعی در محیط کار،

زندگی و حُسن سلوک او در معاشرت با مردم بوده است.

به ویژه آنکه مرحوم بدایعی در امانتداری و

ارتباط مشتریانش از احساس مسئولیت فوق العاده ای

برخوردار بوده و همواره مصلحت و حقوق

صاحبان امانت را به منافع و

مصالح خود ترجیح می داده است.

بعنوان نمونه و بنا به روایت آقای حاج مجید،

فرزند کوچک بدایعی ،

روزی دوست صمیمی اش مرحوم جلیل زاده،

واسطه املاک به او می گوید که«آقای بدایعی،

دو هزار تومان بدهید،

دو قطعه از زمین های هزارمتری جلالیّه

(شمال نهر کرج- بلوار کشاورز فعلی)

برایتان بخرم،آتیه ی خوبی دارد.بدایعی می گوید:

اخیرا خانه خریده ام،دستم خالی است.

آقای جلیل زاده،می گوید:

همین صندوق آهنی مغازه را که

می گفتید ساخت روسیه است،

به دو هزار تومان قبول دارم.

بدایعی جواب می دهد: من ساعت های امانتی

مشتریان را در این صندوق گذاشته و شبها راحت

و آسوده می خوابم،

جلالیه و زمین،کار این صندوق

را برای من انجام نمی دهد.

و یا هنگامی کهدوستش استاد شهریار ساعت خود را

برای تعمیر،از تبریز به تهران می فرستد،

بدایعی پس از تعمیر ساعت،

راضی نمی شود آن را بوسیله آشنایانی که هر

هفته بین تبریز و تهران رفت و آمد می کنند،

به استاد شهریار بازگرداند و

محض احتیاط ساعت را بوسیله فرزندش

آقای مجید بدایعی به خدمت استاد شهریار می فرستند.

در باره مرحوم(کلامی)

مقاله ای به قلم استاد دکتر جواد هیئت،

در کتاب«آذربایجان ادبیات تاریخینه

بیر باخیش،جلد2ص393» .

و دو مقاله در روزنامه ی مهد آزادی بقلم

استاد یحیی شیدا نوشته شده است

«روزنامه مهد آزادی،

تبریز،شماره1437مورخ13/4/1374ش»

.استاد شیدا، با توجه به اینکه (کلامی)،

ضمن تسلط کامل به نغماتموسیقی ایرانی

به ادبیات مرثیه نیز پرداخته است،

بحق ایشان را با مرحوم کریم آقا صافی،

نوحه سرا و موسیقی دان مشهور آذربایجان

مقایسه کرده است.

در پایان به روح شادروان حسینقلی بدایعی که هفتاد

درصد آثار (کلامی) را قبل از وفات نابهنگامش

در اختیارم گذاشته بود درود می فرستم،

و از پسر دایی عزیزم آقای مجید بدایعی متخلص

به «اشگی» که در حفظ آثار و تکمیل قطعات

ناتمام والد گرانقدرشان همت گماشته و با

ارائه بقیه آثار و (کلامی) دیوان را تکمیل کردند،

همچنین از آقای مسعود بدایعی که تابلو«تریاکی»

را برای چاپ در دیوان اهداء کردند،و بالاخره از

هر سه سرور عزیزم آقایان مجید،سعید و

مسعود بدایعی که برای انتشار دیوان کلامی همت

گماشتند از طرف خود و کلیه افراد خاندان

ارجمند بدایعی به ویژه دختر دایی های گرامی ام

سپاسگزاری کرده،مطلب را با یک بیت از

این دیوان که خود به دیوانی می ارزد،خاتمه می دهم:

توانایی به جاه و مال و مکنت نیست در عالم

توانا گویم آن کس را که دست ناتوان گیرد

کریم مشروطه چی -12/11/1386

مجید بدایعی که خود شیفته شعر شهریار بوده،

در این مورد می نویسد که وقتی پدرم – چنین ماموریتی

را بمن داد،مثل این که دنیا را بمن داده است،

و به شوق زیارت استاد شهریار،این راه

ششصد کیلومتری را بجای پا به سر رفتم!

لازم بذکر است که دیوان مرحوم کلامی تبریزی

و فرزند برومندشان اشگی تبریزی در قالب جلد 22

از سری مجلدات گنجینه گذشتگان چاپ و در اختیار

عموم علاقمندان قرار گرفته است. همچنین زندگینامه

مرحوم کلامی تبریزی برای اولین بار توسط

کانال گنجینه گذشتگان در فضای مجازی منتشر می شود.

منبع کانال گنجینه گذشتگان

 

 

اینستاگرام نوحه باران

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">